استاد مصطفوی
موضوع: کتاب الطهارة/أحکام متعلق به محتضر /أمر دوم و سوم و چهارم از أحکام متعلق به محتضر و فصلٌ فی مستحبات بعد الموت
ما در بحثهای قبلی گفتیم که فساد معامله و عدم فساد آن، که چهار صورت داشت، صورت اول، این بود که سبب مورد نهی قرار بگیرد ولو مبغوضیت ذاتی ندارد. به خاطر معارض شدن با یک عمل راجحی مورد نهی قرار گرفته.امر دوم، مربوط به امور محتضر
الثانی : یستحب تلقینه الشهادتین والإِقرار بالأئمة الاثنی عشر علیهم السلام وسائر الاعتقادات الحقة ، على وجه یفهم ، بل یستحب تکرارها إلى أن یموت ، ویناسب قراءة العدیلة؛ می فرماید این تلقین، تلقین محتضر است نه تلقین میّت میفرماید برای محتضر، بله مستحب است که تلقین بشود شهادتین. بعد شهادت به ولایت که شهادت ثالثه است. و سایر اعتقادت حقه، معاد و صراط و غیرهما، بلکه مستحب است که این مطالب را در حال احتضار تکرار کند تا وقتی که فرد از دنیا برود. این مستحب است. و قرائت دعای عقیله هم مناسب است. که مضمونش با این وضعیت تطبیق میکند.
ادله حکم استحباب تلقین میت
این حکمی که گفته شد، استحباب تلقین، اولاً یک امری است مورد اجماع که محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید؛ ویستحب: تلقینه الشهادتین. والإقرار بالنبی، والأئمة علیهم السلام.[1] و صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: ویستحب ) للولی أو مأذونه أو غیرهما مع فقدهما بل ومع عدمها على الأقوى بلا خلاف أجده فی أصل الاستحباب بل فی کشف اللثام الاتفاق علیه تلقینه أی تفهیمه ( الشهادتین والإقرار بالنبی صلىاللهعلیهوآلهوسلم والأئمة علیهمالسلام؛[2] و سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه در این رابطه بحث میکند میفرماید: یستحب تلقینه الشهادتین ، والإقرار بالأئمة الاثنی عشر (ع) وسائر الاعتقادات الحقة ، على وجه یفهم اجاعاً، [3] تصریح میکند به اجماع، اما دلیل اصلی این حکم استحبابی نصوصی است که در این رابطه آمده است.
نصوص درمورد حکم استحباب تلقین
روایت اول: محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن حماد بن عیسى، عن حریز عن زرارة، عن أبی جعفر علیه السلام فی (حدیث) قال، لو أدرکت عکرمة عند الموت لنفعته، فقیل لأبی عبد الله علیه السلام: بماذا کان ینفعه قال: یلقنه ما أنتم علیه. ورواه الصدوق مرسلا. ورواه الکشی فی (کتاب الرجال) عن محمد بن مسعود، عن محمد بن ازداد بن المغیرة، عن الفضل بن شاذان، عن ابن أبی عمیر، عن حماد ابن عیسى مثله.[4]
حدیث شماره یک، صحیحهی زراره هست، محمد ابن یعقوب عن علی ابن ابراهیم عن ابیه عن حماد ابن عیسی، عن حریض ابن عبدالله، عن زراره که همهی اینها اجلا و ثقات و صحاح هستند عن ابی جعفر(علیه السلام) فی حدیثٍ، خوب است که روز ولادت امام باقر، اولین روایت را هم از امام باقر یادآور میشویم، فی (حدیث) قال، لو أدرکت عکرمة عند الموت لنفعته، فقیل لأبی عبد الله علیه السلام: بماذا کان ینفعه قال: یلقنه ما أنتم علیه؛ امام میفرماید که وقتی کسی در حال نزع قرار بگیرد نفعی بهش برسانید سوال شد نفع چه هست؟ تلقین کنید به آن اعتقاداتی که شما به آن اعتقادات پایبند هستید.
روایت دوم: وعن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم ابن محمد، عن علی بن أبی حمزة، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: کنا عنده فقیل له: هذا عکرمة فی الموت، وکان یرى رأى الخوارج، فقال لنا أبو جعفر علیه السلام انظرونی حتى أرجع إلیکم، فقلنا: نعم، فما لبث أن رجع، فقال: أما إنی لو أدرکت عکرمة قبل أن تقع النفس موقعها لعلمته کلمات ینتفع بها، ولکنی أدرکته وقد وقعت موقعها، فقلت: جعلت فداک وما ذاک الکلام؟ قال: هو والله ما أنتم علیه، فلقنوا موتاکم عند الموت شهادة أن لا إله إلا الله والولایة. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد ابن یعقوب، وکذا الذی قبله.[5] روایتِ ابی بصیر هست، آن هم از امام باقر(علیه السلام)؛ از امام باقر نقل شده است همینطور که کسی در حال احتضار بوده است آن جملهای که مورد استشهاد ما هست، در ذیل روایت آمده است امام باقر(علیه السلام) میفرماید فلقنوا موتاکم عند الموت شهادة أن لا إله إلا الله والولایة. این است که در نصوص کلمهی ولایت هم آمده باشد این روایت بود.
روایت سوم: قال الکلینی: وفی روایة أخرى فلقنه کلمات الفرج والشهادتین وتسمى له الاقرار بالأئمة علیهم السلام واحدا بعد واحد حتى ینقطع عنه الکلام.[6] اما حدیث شماره سه؛ قال الکلینی، یعنی شیخ حدیث وفی روایة أخرى فلقنه کلمات الفرج والشهادتین وتسمى له الاقرار بالأئمة علیهم السلام واحدا بعد واحد؛ اینها را بگویید و از محتضر بخواهید به اندازهی توان خودش تکرار بکند و اسم ببرید از ائمه یکی یکی تا امام دوازدهم، این عمل را انجام بدهید حتى ینقطع عنه الکلام، این نصوص دلالت دارد بر استحباب شهادت، تمام و کامل، بعد میفرماید که نعم، الثانی، ویناسب قراءة العدیلة
امر سوم، مربوط به امور محتضر-فی ما یتعلق بالمحتضر مما هو وظیفة الغیر-
الثالث : تلقینه کلمات الفرج ، وأیضاً هذا الدعاء « اللهم اغفر لی الکثیر من معاصیک ، واقبل منی الیسیر من طاعتک » وأیضاً « یا من یقبل الیسیر ویعفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الکثیر ، إنک أنت العفو الغفور » وأیضاً « اللهم ارحمنی فإنک رحیم ».[7] میفرماید مستحب است که تلقین کنید کلمات فرج را، کلمات فرج همان ذکر قنوتی است که بین شما اهل علم مرسوم است که معلوم و مشهور و حفظ هم هستید. لا اله الا الله حلیم الکریم، لا اله الا الله علی العظیم و تا به آخر، الحمدالله رب العالمین. اختلاف نسخه این است. تا اینجا این نسخه آمده است در صحیحه، از امام باقر، ولیکن شیخ مفید یک جملهی دیگری را هم قبل از حمد اضافه کرده است و ما فیهن و ما بینهن رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین والحمد الله رب العالمین. ویستحب أن یلقن أیضا کلمات الفرج وهی " لا إله إلا الله الحلیم الکریم، لا إله الله العلی العظیم، سبحان الله رب السماوات السبع ورب الأرضین السبع، وما فیهن وما بینهن، ورب العرش العظیم، وسلام على المرسلین، والحمد لله رب العالمین.[8] محققین میفرماید که اضافهی این جمله بر فرضی که در نص نیامده باشد اشکال ندارد چون متن قرآن هست ﴿وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ﴾[9] و سلام علی المرسلین از قرآن هست آمده باشد مشکلی ندارد این کلمات الفرج که در صحیحهی زراره آمده است مستحب است که گفته شود و این بیان در روایات دیگری هم تکرار شده است که به همین یک روایت اکتفا میکنیم و کافی است و بعد هم میفرماید که در همین احوال برای محتضر خواندن کلمات فرج که لازم هست علی الاقل در روایت بعدی از شیخ صدوق آمده است.
متن روایت: محمد بن علی بن الحسین قال: قال الصادق علیه السلام: ما یخرج مؤمن من الدنیا إلا برضا (منه) وذلک أن الله یکشف له الغطا حتى ینظر إلى مکانه من الجنة وما أعد الله له فیها، وتنصب له الدنیا کأحسن ما کانت له، ثم یخیر فیختار ما عند الله ویقول: ما أصنع بالدنیا وبلائها، فلقنوا موتاکم کلمات الفرج. أقول: وتقدم ما یدل على ذلک ویأتی ما یدل علیه.[10] محمد ابن علی ابن حسین قال صادق، این از آن مرسلهایی است که اعتبار دارد. یعنی اطمینان دارد که آقا امام صادق فرموده؛ در این روایت آمده است فلقنوا موتاکم کلمات الفرج تلقین کنید برای امواتتان کلمات فرج را. از این روایات استفاده میشود که در حال احتضار تلقین کلمات فرج، استحباب دارد، هم استحبابش طبق نصّ و هم خلافی در این رابطه دیده نشده بلکه اجماع میشود اعلام کرد و حسن ذاتی و رجحان هم که دارد. ذکر الله در آن شرایط خاص.
یک نکتهی تکلمیلی
شیخ صدوق میفرماید: در این وقت که حساسترین وقت است که انسان از دنیا میرود باید بگویید وإذا قضى فقل : إنّا للّه وإنّا إلیه راجعون ، اللّهمّ اکتبه عندک من المخبتین وارفع درجته فی أعلى علّیین ، واخلف على عقبه فی الغابرین ، ونحتسبه عندک یا ربّ العالمین.[11] این نکتهی اصلی. شیخ صدوق قدس الله نفسه الزکیه در جای دیگری میفرماید که وقتی محتضر در این وضعیت قرار بگیرد یعنی دنیا را دیگر ترک کند آزاد بشود آخر قفس دریده و مرغش پریده، در آن لحظات که قرار بگیرد کلمهی یجبُ دارد، فإذا قضى نحبه فیجب أن یقال : « إنا لله وإنا إلیه راجعون،[12] ظاهر لفظ این است که واجب است. شما فضلا میگویید که همچین وجوبی در جمع واجبات نیامده، یجبُ به معنای یلزمُ هم به کار برود. لازم است که گفته بشود. یجب به معنای یثبت و یلزم هم به کار برود. اما امکان این قول بعید نیست که بگوییم اینجا واجب است برای کسی که اهل ایمان باشد و مؤمنی که آنجا حاضر است و آن کسی هم که مؤمن هست به سوی خدا میرود این آیةی ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ﴾[13] که یک محتوای بسیار بلند اعتقادی و معرفتی دارد گفتنش واجب بشود یعنی اظهار عقیده از این آیه، استفاده میشود مبدأ و معاد، و وجود خلق انسان، برای اینکه به سوی خدا برود، انا الله و انا الیه راجعون، یک نقش معرفتی دارد یک نقش عملی دارد. حکمش هم که اینجوری گفته شد، البته میگویند ممکن است که وجوب را به ظاهرش حل کنیم. قاعده چه هست در اخذ به معنای الفاظ؟ قاعده این است که اگر امکان اخذ به ظاهر وجود داشته باشد نیاز به تحلیل نداریم. همیشه تحلیل جایی است که اخذ به ظاهر امکان نداشته باشد. اینجا امکان دارد، واجب باشد یک آیه است و آن فرد مؤمن است که از دنیا میرود و این فردی هم که کنارش هست مومن است در یک وضعیت خاص. مثل یک ذکری است که وقتی واجب بشود، مثل یک جواب سلامی که واجب میشود. این واجب بشود، بعید نیست، ممکن است که وجوب اینجا وجود داشته باشد که این آیه هم اثر معرفتی دارد و هم اثر عملی. اثر معرفی، اعتقادی معرفتی و عملی. اما اثر اعتقادیاش که وابسته به خدا هستیم و به سوی خدا میرویم از سوی خدا آمدهایم و به سوی خدا بر میگردیم. معرفتی دارد که انسان چقدر موجود بزرگی است که بزرگیاش از خدا تا به خدا است. انا لله و انا علیه راجعون. یک موجودی نیست که چند روزی به دنیا آمده است. و اما اثر عملی دارد گفتهاند که در وقت غم و غصهی فوت و ارتحال، اگر خدای نخواسته، غم رحلت مومنی برایتان پیش بیاید که در همان شرایط موت دیگر جایش است. این انا لله و انا علیه راجعون را که تکرار بکنید اثر تسکینبخش بسیار مشهود و ملموسی دارد، فوراً تسکین و آرامش برای انسان به وجود میآید.
امر چهارم مربوط به امور محتضر-فی ما یتعلق بالمحتضر مما هو وظیفة الغیر- و نص آن
مسئلهی بعدی سید میفرماید که الرابع : نقله إلى مصلاه إذا عسر النزع ، بشرط أن لا یوجب أذاه.[14] حکم دیگر این است که میّت را پس از اینکه در حال احتضار قرار گرفت منتقلش کند به طرف مصلی در صورتی که نزع به مشکل بر بخورد میدانید نزع چرا به مشکل بر میخورد؟ اشکال نزع سه منشأ دارد، یک منشأ در حقیقت همان مشکل جسمی است از نظر جسمی، بیماری یک جورایی اذیت میکند اما آن بیماریِ جسمی در آن حالت نزع آن فشار لازم را ندارد تا به آنجا برسد دیگر تقریباً کاری ندارد و نزع صورت میگیرد. اما خود نزع که روح از بدن خارج نمیشود و به نفس زدن میافتاد به حالت عصیان اضطرار خاص، عمدتاً دو دلیل دیگر وجود دارد؛ 1. مقدار وابستگی به دنیا، دلبستگیای که به دنیا داشته باشد و ثروت و مکنتی هم داشته باشد میبیند که الان آن مال و ثروت را آنها میخورند من چه کنم، عاقبت خاک گل کوزهگران خواهم شد، حالیا فکر صبوح کن که جوابش بدهید.
در آن حالت دل نمیکند حتی تجربه شده است که مالی داشته و اندوختهای، چشمش به همان اندوخته بوده و جان نمیداده فرد کارشناسی آمده گفته دیگر راه ندارد همان مال را بگیر از جایش تصرف کن، تا برداشتند قطع شد. اما آنچه که در نزع مشکل اصلی هست گفته میشود سوء خلق آدم است آدم سوء الخلق، حالت نزعش دشوار است و آدم خوشاخلاق حالت نزعش مثل اینکه خواب برود یکی از بستگان داشتیم یک اخویِ بزرگی داشتیم از دنیا رفت، تقریباً وضعیت از دنیا رفتنش را میگفت هیچ مشکلی ندارد ولی خیلی بیحال هست فقط بیحال شد و بعد مثل کسی که به خواب برود تمام. پس نکتهی اصلی که ترجمهاش میشود سوء خلق، مخصوصاً با افرادی که زیر دست آدم هستند با بچهها و خانواده و غیره، این سوء خلق کار دست آدم میدهد که من ساع خلقه عزمه و نفسهُ، مصداق واردش وقت نزع و جان کندن هست، به طرف مصلی منتقلش بکند کسی را که نزعش سخت هست در این رابطه هم اختلافی وجود نداشته باشد.نص این حکم
اما مصدر این حکم نصوصی است که در باب 40 از ابواب احتضار آمده است. صحیحهی عبدالله ابن سنان؛ آن را ببرید به آنجایی که نماز میخواند، محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن عبد الله بن سنان، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: إذا عسر على المیت موته ونزعه قرب إلى مصلاه الذی کان یصلی فیه. ورواه الشیخ بإسناده عن الحسین بن سعید مثله.[15]
امر چهارم مربوط به امور محتضر-فی ما یتعلق بالمحتضر مما هو وظیفة الغیر- و نص آن
الخامس : قراءة سورة ( یس ) و ( الصافات ) لتعجیل راحته ، وکذا آیة الکرسی إلى ﴿هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ [ البقرة ٢ : ٢٥٧ ] ، وآیة السخرة وهی : ﴿إِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ [ یونس ١٠ : ٣ ] ، إلى آخر الآیة ، وثلاث آیات من آخر سورة البقرة ﴿للهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ [ البقرة ٢ : ٢٨٤ ] إلى آخر السورة ، ویقرأ سورة الأحزاب ، بل مطلق قراءة القرآن.[16] سید میفرماید که سورهی یاسین و صافات را برای میّت یا در حال احتضار قرائت بفرمایید. در این رابطه هم ببینیم نصوصی که آمده است این مسائل را یکی یکی بیان میکند. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن موسى بن الحسن، عن سلیمان الجعفری قال: رأیت أبا الحسن علیه السلام یقول لابنه القاسم: قم یا بنى فاقرأ عند رأس أخیک والصافات صفا حتى تستتمها، فقرأ فلما بلغ (أهم أشد خلقا أم من خلقنا) قضى الفتى فلما سجى وخرجوا أقبل علیه یعقوب بن جعفر فقال له: کنا نعهد المیت إذا نزل به الموت یقرأ عنده (یس والقرآن الحکیم) فصرت تأمرنا بالصافات، فقال: یا بنى لم تقرأ عند مکروب (ومن موت) قط إلا عجل الله راحته. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد بن یحیى.[17] حدیث هم سندش معتبر است عن سلیمان الجعفری قال: رأیت أبا الحسن علیه السلام یقول لابنه القاسم: قم یا بنى فاقرأ عند رأس أخیک والصافات صفا حتى تستتمها، فقرأ فلما بلغ (أهم أشد خلقا أم من خلقنا) قضى الفتى فلما سجى وخرجوا أقبل علیه یعقوب بن جعفر فقال له: کنا نعهد المیت إذا نزل به الموت یقرأ عنده (یس والقرآن الحکیم) فصرت تأمرنا بالصافات؛ این سوره که خوانده بشود فقال: یا بنى لم تقرأ عند مکروب (ومن موت) قط إلا عجل الله راحته، ای فرزند من این صافات قرائت نشود در موقع موت مگر اینکه خدا راحتیِ آن را فراهم بکند. این سورهی قرائت صافات بود و یاسین هم که در ضمنش آمده بود به دلالتش یک مقدار تأملی بکنیم سورهی یاسین خواندن هم در موقع احتضار خالی از اعتبار نباشد. آیات دیگری هم میفرماید که آیه سخره هست و سه تا آیهی آخر سوره بقره و سوره احزاب بلکه مطلق قرآن، این مطلب مربوط میشد به مستحبات حال احتزار و تمام شد.
فصلٌ فی المستحبات بعد الموت
بعد از موت وقتی که انسان از دنیا برود، اموری را مستحب اعلام کرده است شرع، که باید به آن امور توجه بشود. می فرماید: فصل فی المستحبات بعد الموت وهی أمور :الأول : تغمیض عینیه وتطبیق فمه. الثانی : شدّ فکیه. الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه. الرابع : مدّ رجلیه. الخامس : تغطیته بثوب. السادس : الإِسراج فی المکان الذی مات فیه إن مات فی اللیل و.... [18]
بستن چشمهای میت بعد از موت و نص آن
اولین امر مستحب این است که چشمهای میّت را ببندد و دهنش را هم ببندد این از آداب هست دلیل بر این مطلب سیرهی متشرعه و رجحانی که در کار هست گفته میشود که اگر چشم باز و دهان باز باشد صورت میّت در وضعیت ناخوشایندی قرار میگیرد استحباب رجحان هم که دارد سیرهی متشرعه هم که در این رابطه آمده است مضافاً بر این یا دلیل اصلی، نصی است که دربارهی این مستحبات آمده است باب 44 از ابواب احتضار. متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن ابن بکیر، عن زرارة قال: ثقل ابن لجعفر وأبو جعفر جالس فی ناحیة، فکان إذا دنى منه إنسان قال: لا تمسه فإنه إنما یزداد ضعفا، وأضعف ما یکون فی هذه الحال، ومن مسه على هذه الحال أعان علیه، فلما قضى الغلام أمر به فغمض عیناه وشد لحیاه. الحدیث.[19] در این حدیث که زراره نقل میکند، در ضمن یک حکایتی ما این حکم را کار داریم. فلما قضى الغلام أمر به فغمض عیناه وشد لحیاه. وقتی که آن پسر فوت شد، دستور داد آقا که چشمهایش را ببندند و لحیااش هم ببندند لحیاه دو طرف دهان هست، این فک که ببندد دهان بسته میشود دستور آمد به بستن چشمها و بستن دهن که حکمی است از احکام،
الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه
و بعد هم نکات دیگری هم دارد که میفرماید الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه نعم لکن معذلک لا یترک الاحتیاط، میفرماید که دستهای میّت را به هر دو طرفش دراز کنید، تا اینجا مستحباتی که آمده بود بعد از موت. اما بعد از فوت، نوبت به وظیفهی اولیای میّت میرسد که حکم شرعی دارد، که شرحش انشاءالله فردا.
سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.
[1] شرائع الاسلام- ط استقلال، المحقق الحلی، ج1، ص29.
[2] جواهر الکلام، النجفی الجواهری، الشیخ محمد حسن، ج4، ص14.
[3] مستمسک العروة الوثقى، الحکیم، السید محسن، ج4، ص22.
[4] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص665، أبواب الاحتضار وما یناسبه. استحباب تلقین المحتضر الاقرار بالأئمة علیهم السلام وتسمیتهم بأسمائهم.، باب37، ح1، ط الإسلامیة.
[5] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص665، أبواب الاحتضار وما یناسبه. استحباب تلقین المحتضر الاقرار بالأئمة علیهم السلام وتسمیتهم بأسمائهم، باب37، ح2، ط الإسلامیة.
[6] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص665، أبواب الاحتضار وما یناسبه. استحباب تلقین المحتضر الاقرار بالأئمة علیهم السلام وتسمیتهم بأسمائهم، باب37، ح3، ط الإسلامیة.
[7] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص283.
[8] المقنعة، الشیخ المفید، ج1، ص74.
[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص667، أبواب الاحتضار وما یناسبه استحباب تلقین المحتضر کلمات الفرج، باب38، ح4، ط الإسلامیة.
[11] المقنع، الشیخ الصدوق، ج1، ص55.
[12] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص138.
[14] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص283.
[15] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص669، أبواب الاحتضار وما یناسبه . باب استحباب نقل من اشتد علیه النزع إلى مصلاه الذی کان یصلى فیه أو علیه، باب40، ح1، ط الإسلامیة.
[16] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص283.
[17] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص670، أبواب الاحتضار وما یناسبه.استحباب قراءة الصافات ویس عند المحتضر، باب41، ح1، ط الإسلامیة.
[18] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص284.
[19] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص672، أبواب الاحتضار و مایناسبه. کراهة مس المیت عند خروج الروح، واستحباب تغمیضه وشد لحییه وتغطیته بثوب بعد ذلک، باب44، ح1، ط الإسلامیة.