استاد مصطفوی
موضوع: کتاب الطهارة/المستحبات بعد الموت /فصلٌ فی المستحبات بعد الموت و أحکام آن
فصلُ فی المستحبات بعد الموت
فصل فی المستحبات بعد الموت وهی أمور :الأول : تغمیض عینیه وتطبیق فمه. الثانی : شدّ فکیه. الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه. الرابع : مدّ رجلیه. الخامس : تغطیته بثوب. السادس : الإِسراج فی المکان الذی مات فیه إن مات فی اللیل. السابع : إعلام المؤمنین لیحضروا جنازته. الثامن : التعجیل فی دفنه ، فلا ینتظرون اللیل إن مات فی النهار ، ولا النهار إن مات فی اللیل ، إلا إذا شک فی موته فینتظر حتى الیقین ، وإن کانت حاملاً مع حیاة ولدها فإلى أن یشق جنبها الأیسر لإِخراجه ثم خیاطته.[1] هشت امر را سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه از مستحبات بعد از موت، ذکر میکند اولاً؛ برای شما افاضل بگویم که خود مستحبات را سبک شمردن، یک نوع بیاحترامی به فقه هست. مستحبات بسیار کارساز است. رشد معنوی و محکمکاریِ تقوی، و گاهی جبران بعضی از عبادات اصلی به واسطهی انجام مستحبات اشاره میکند. لذا ما را که خدا توفیق داده است سر سفرهی آقا امام عصر نشستهایم. مستحبات را که رعایت کنیم، برای ما آرامش روحی، توفیق و در حقیقت عبادت را یک نورانیت بیشتری میدهد. مستحبات درست یعنی اینکه ساختمان را رنگ روغن کنید.
الأول: تغمیض عینیه وتطبیق فمه و نص آن
مستحبات بعد از موت هشت امر هست، اول تغمیض که باید چشمهای میّت را ببندد و دهن میّت را هم ببندد و بعد هم میفرماید که لحیهی میّت را هم ببندد. متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد، عن علی بن الحکم، عن ابن بکیر، عن زرارة قال: ثقل ابن لجعفر وأبو جعفر جالس فی ناحیة، فکان إذا دنى منه إنسان قال: لا تمسه فإنه إنما یزداد ضعفا، وأضعف ما یکون فی هذه الحال، ومن مسه على هذه الحال أعان علیه، فلما قضى الغلام أمر به فغمض عیناه وشد لحیاه. الحدیث. [2] در ذیل این روایت آمده است از امام باقر(علیه السلام)، فلما قضى الغلام أمر به فغمض عیناه وشد لحیاه؛ این هم نصّ است و گفته میشود خلافی هم دیده نمیشود و مطلب جزء مطالب مشهور غریب به اجماع اعلام بشود.
الثانی : شدّ فکیه
دوم هم که شدّ فک بود، شد فک بستن فک میّت که همان لحیه آمده است شد لحیاه ، همان فک به حساب میآید از همان حدیث استفاده میشود.
الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه
الثالث : مدّ یدیه إلى جنبیه. سوم اینکه دستهای میّت را دراز قرار بدهد در کنار جسمش قرار بدهد به شکل صاف و کنار بدن که دست کج و منحرف نباشد.
دیدگاه و آراء علماء در مورد این مستحب-مدّ یدیه إلى جنبیه-
این حکم در جمع این احکام مستحبّه، نصّ خاصی ندارد محقق حلّی در کتاب معتبر میفرماید این حکم را که نصّی ندارد ولی کمکی برای غسل هست که در وقت غسل دادن این شاکله راحتتر ترسیم میشود. رجحانی دارد شاید به خاطر این رجحان این مطلب به عنوان یک امر مستحب آمده باشد. ولیکن آنچه که دیده میشود این است که این حکم را که عبارت است از مدّ یدیه الی جنبیه، اصحاب قدما این حکم را آوردهاند، کتاب شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه همین سه حکم را بیان میکند. فإذا قضى نحبه فلیغمض عیناه، ویطبق فوه، وتمد یداه إلى جنبیه، ویمد ساقاه إن کانا منقبضین ویشد لحیه إلى رأسه بعصابة، ویمد علیه ثوب یغطى به.[3] و بعد هم صراط را اعلام میکند که بعداً میگوییم. همینطور شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه همین احکام سه گانه را بیان میکند مستحب است فإذا قضى نحبه، فلیغمض عیناه ویشد لحیه ویمد ساقاه ویطبق فوه ویمد یداه إلى جنبه ویغطى بثوب.[4] این در بین اصحاب و قدما شهرت بلکه نزدیک به اجماع گفته میشود که محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه [5] و علامهی حلّی قدس الله نفسه الزکیه[6] همین احکام را بیان میکند مدّ یدیه الی جنبیه.
ادعای اجماع مدّ یدیه إلی جنبیه توسط صاحب جواهر
وانگهی صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید و مدت یداه إلى جنبیه بلا خلاف أجده فی استحبابه ، بل نسبه جماعة إلى الأصحاب مشعرین بدعوى الإجماع علیه.[7] این حکم را اصحاب تأیید کردهاند جماعة إلى الأصحاب مشعرین بدعوى الإجماع علیه، بلکه گفته شده است که مورد اجماع است و این حکم در این حدّ که اصحاب در حدّ شهرت و ادّعای اجماع وجود داشته باشد یک حکم مستحبی اعلام میشود بلاشبهةٍ، مضافاً بر اینکه رجحان ذاتی هم دارد که برای ترسیم و تنظیم جسد میّت که از به هم ریختگی محفوظ بماند باید دستها در کنار جسد کشیده بشود والاّ پس از موت که بدن خشک بشود ممکن است دست به شکل غیر مطلوب و غیر مرغوبی خشک بشود که نامطلوب دیده میشود. بنابراین مطلوبیت هم دارد و کمک برای تغسیل هم هست که رجحان هست اجماع هم که ادعا شده است برای استحباب کافی است.
الرابع : مدّ رجلیه و نص آن
امر چهارم که مدّ رجلین بود این مدّ رجلین در مقام این فقها هم مراجعه کنید که دیده میشود و مضافاً بر آن خود حدیث صحیحهی ذریح محاربی در ضمن آن حدیث وسائل نصوصی که دالّ بر استقبال هست، مستقبلاً به باطنٍ قدمیه. وکذلک إذا غسل یحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فیکون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدمیه ووجهه إلى القبلة،[8] آن باطن قدمیه معنایش این است که پاها کشیده بشود به طرف قبله، امتداد رجله از آن احادیث هم استفاده می شود متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علی بن محبوب، عن العباس بن معروف، عن عبد الله بن المغیرة، عن ذریح، عن أبی عبد الله علیه السلام فی (حدیث) قال: و إذا وجهت المیت للقبلة فاستقبل بوجهه القبلة، لا تجعله معترضا کما یجعل الناس، فإنی رأیت أصحابنا یفعلون ذلک، وقد کان أبو بصیر یأمر بالاعتراض، أخبرنی بذلک علی بن أبی حمزة، فإذا مات المیت فخذ فی جهازه وعجله.[9]
الخامس : تغطیته بثوب و فائده آن و نص آن
اینجا هم میفرماید که میت را باید به یک جامهای بپوشاند که بدون یک حجاب و پوششی نباشد. در این رابطه گفته میشود که اولاً این پوشاندن هم حسن دارد و هم فایده دارد. حسنش یک نوع احترام و تعظیم عرفی به حساب میآید فایدهاش هم این است که از خطرات و گزندها و مثلاً هوام محفوظ بماند. مضافاً بر حسن و فایدهای هم که دارد روایتی در همین باب داریم.متن روایت: وبإسناده عن سعد بن عبد الله، عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن شعیب، عن أبی کهمش قال: حضرت موت إسماعیل وأبو عبد الله علیه السلام جالس عنده، فلما حضره الموت شد لحییه وغمضه وغطى علیه الملحفة. الحدیث. وبإسناده عن علی ابن الحسین، عن سعد بن عبد الله مثله. ورواه الصدوق فی کتاب (إکمال الدین) کما یأتی فی أحادیث کتابة اسم المیت على الکفن، ویأتی هناک ما یدل على المقصود هنا.[10] روایت أبی کهمش که میگوید من دیدم وقتی که اسماعیل فرزند امام صادق از دنیا میرفت امام آنجا حاضر بود همان غمض عینین و شد لحیین که انجام شد وغطى علیه الملحفة. ملحفه از لحاف، ملحفه در فارسی هم به کار می رود. وغطى علیه الملحفة. با ملافه پوشاند این حدیث دلالت دارد بر اینکه در وقت احتضار وقتی که فرد از دنیا میرود باید با یک پارچهی بزرگی پوشانده شود که در متن آمده است ملافه،
اشکال و جواباگر اشکالی بشود که ممکن است این یک قضیةٌ فی الواقعه باشد، یک مورد خاصی باشد. جوابش معلوم است که تناسب حکم و موضوع، میّت، میت است و تعظیم و تکمیم میّت، موضوع میّت و حکم پوشاندن و تعظیم میّت. اختصاص به مورد ندارد در عین حالی که اختصاص به مورد ندارد اصل قاعده هم این است که العبرةٌ بعموم الوارد لا به خصوصیت المورد؛ این قاعده است هر کجا یک دلیلی وارد بشود میگوییم العبرتُ به عموم الوارد لا به خصوصیت المورد، که این اصطلاح، اصطلاح محقق نائینی هست. السادس : الإِسراج فی المکان الذی مات فیه إن مات فی اللیل و نص آن
مطلب بعدی که میفرماید الإِسراج فی المکان الذی مات فیه إن مات فی اللیل؛ شیخان مکرمان، شیخ مفید و شیخ طوسی، اسراج را ذکر کردهاند و اسراج هم در سیره هم آمده است کما بیش میتوانید به دست بیاورید و خوشبختانه نصّی هم در این رابطه داریم. متن حدیث: محمد بن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن عثمان بن عیسى، عن عدة من أصحابنا قال: لما قبض أبو جعفر علیه السلام أمر أبو عبد الله علیه السلام بالسراج فی البیت الذی کان یسکنه حتى قبض أبو عبد الله علیه السلام ثم أمر أبو الحسن علیه السلام بمثل ذلک فی بیت أبی عبد الله علیه السلام حتى اخرج به إلى العراق، ثم لا أدری بما کان. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد بن یعقوب. ورواه الصدوق مرسلا نحوه.[11] در این حدیث آمده است که لما قبض أبو جعفر علیه السلام أمر أبو عبد الله علیه السلام بالسراج فی البیت الذی کان یسکنه حتى قبض در اینجا أمر به سراج آمده است هر چند در این حدیث احتمال خصوصیت در امام هست، احتمال خصوصیت وجود دارد ولی با همان قاعدهای که گفتیم میتوانیم بگوییم که از این حدیث استفاده میشود که اگر میّتی، اگر انسانی، محتضری، شب از دنیا برود، در آنجا اگر شمع و چراغی نباشد باید شمع و چراغی روشن کنند. این مطلبی است از مطالب استحقاقی که شیخان هم فرمودهاند و محقق حلّی و روایت هم در این رابطه این مطلب را به ما اعلام میکند منتها، این حکم مربوط میشود به زمانی که در آن زمان، چراغ و روشنایی و برق وجود نداشته است. الان اگر فرض کنیم در یک دهی که نه برقی باشد و نه روشنایی از این قبیل، بلکه این حکم ممکن است به طور بسیار جزعی جا داشته باشد. ولی طبیعتاً در شهرها دیگر زمینه ندارد و مطلب دیگر تمام است.
سراج خودش چیزی است، یک نمونه و مثال بارزی از هر نوع روشنایی میباشد و دیگر خودش موضوعیت ندارد که بگوییم ساختش باید منبتکاری خاصی داشته باشد یا اندازهاش چقدر باشد، اینها در مورد سراج به طور قطع خصوصیت ندارد.
السابع : إعلام المؤمنین لیحضروا جنازته و نص آن
شیخ شهید اول قدس الله نفسه الزکیه مستحبات را که اعلام میکنند: استحبّ تغمیض عینیه، و إطباق فیه، و شدّ لحییه، و مدّ یده إلى جنبیه و ساقیه، و تغطیته بثوب، و قراءة القرآن عنده، و الإسراج لیلًا و روی دوام الإسراج فی البیت و إیذان المؤمنین بموته و لو بالنداء، و البعث إلى مجاوریه من القرى...[12] از جمله ایذان الناس، یعنی اعلام الناس، مردم را دعوت کنند تا بیاید به تشیع شرکت کنند. این حکم از مستحبات آمده است در این متن هم آمده است. در این رابطه سیرهی متشرعه هم که برای ما میتواند یک مؤیّدی باشد نصّ خاصی داریم. محمد بن الحسن بإسناده عن الحسن بن محبوب، عن أبی ولاد وعبد الله ابن سنان جمیعا، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: ینبغی لأولیاء المیت منکم أن یؤذنوا إخوان المیت بموته، فیشهدون جنازته، ویصلون علیه، ویستغفرون له، فیکتب لهم الاجر ویکتب (ویکتسب) للمیت الاستغفار ویکتسب هو الاجر فیهم وفیما اکتسب له من الاستغفار. ورواه الکلینی، عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن الحسن بن محبوب. ورواه ابن إدریس فی (آخر السرائر) نقلا من کتاب المشیخة للحسن بن محبوب مثله.محمد بن علی بن الحسین فی (العلل) عن محمد بن موسى بن المتوکل، عن عبد الله بن جعفر، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب مثله.[13] حدیث صحیحهی عبدالله ابن سنان از امام صادق(علیه السلام) محمد ابن الحسن به اسناده عن الحسن ابن محبوب، عن ابی والله و عبدالله ابن سنان، جمیعاً عن ابی عبدالله السنان که سند را میدانید محکم، درست و صحیح. قال: ینبغی لأولیاء المیت منکم أن یؤذنوا إخوان المیت بموته، فیشهدون جنازته، ویصلون علیه، ویستغفرون له، فیکتب لهم الاجر ویکتب (ویکتسب) للمیت الاستغفار ویکتسب هو الاجر فیهم وفیما اکتسب له من الاستغفار؛ این استغفار و صلوات و رحمت را، علامهی حلی به عنوان مستحب جدا ذکر کرده است استغفار را. مستحب هست که اولیای میّت مردم و مؤمنین را خبر کنند و آنها حاضر بشوند به تشیع جنازه، و مستحب برای آنها این است یصلون علیه و یستغفرون له، رحمت بفرستد برای آن میّت اللهم مرحمهُ، و الهمم مرحمه این اجر زیادی دارد و بسیار هم مهم است.
الثامن : التعجیل فی دفنه و نص آن
الثامن : التعجیل فی دفنه ، فلا ینتظرون اللیل إن مات فی النهار ، ولا النهار إن مات فی اللیل ، إلا إذا شک فی موته فینتظر حتى الیقین ، وإن کانت حاملاً مع حیاة ولدها فإلى أن یشق جنبها الأیسر لإِخراجه ثم خیاطته. میفرماید که باید تعجیل بکند در خاکسپاری اگر روز فوت شده است تا شب، به انتظار ننشیند و اگر شب فوت شده است امکانش باشد تا صبح در انتظار نماند همان شبانه دفن کند یا روزی که فوت شده، همان روز دفن کند. در این رابطه که تعجیل برای دفن گفته شده است هم سیرهی متشرعه هست به عنوان یک مؤیّد و هم نصّی داریم که در این رابطه به ما کمک میکند و نصّ صریح با سند خوب. محمد بن الحسن بإسناده عن أبی علی الأشعری، عن محمد بن سالم، عن أحمد بن النضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: یا معشر الناس! لا ألقین (ألفین) رجلا مات له میت لیلا فانتظر به الصبح ولا رجلا مات له میت نهارا فانتظر به اللیل، لا تنتظروا بموتاکم طلوع الشمس و لا غروبها، عجلوا بهم إلى مضاجعهم یرحمکم الله. قال الناس: وأنت یا رسول الله یرحمک الله. ورواه الکلینی، عن أبی علی الأشعری. ورواه الصدوق مرسلا.[14] حدیث از امام باقر(علیه السلام). این روایت صریح در این است که باید میّت را هر چه زودتر به خاک بسپارد، یک استثنا دارد در متن و در نص، التعجیل فی دفنه ، فلا ینتظرون اللیل إن مات فی النهار ، ولا النهار إن مات فی اللیل؛ استثناء دوم این است که إلا إذا شک فی موته فینتظر حتى الیقین ، وإن کانت حاملاً مع حیاة ولدها فإلى أن یشق جنبها الأیسر لإِخراجه ثم خیاطته. میفرماید که باید تشیع فوری انجام گیرد که نصش را هم گفتیم و سیره را هم به عنوان پشتوانه و مؤید یادآور شدیم و اما با اشتباه، اگر اشتباه بشود یعنی شکّ در موت و فوت میّت به عمل بیاید اینجا نصّی داریم. روایت اول: محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی الحسن علیه السلام فی المصعوق والغریق قال ینتظر به ثلاثة أیام إلا أن یتغیر قبل ذلک. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد بن یعقوب مثله.[15] روایت از هشام ابن حکم هست که سند هم درست و صحیح است. روایت دوم: وعنه، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن إسماعیل بن عبد الخالق ابن أخی شهاب بن عبد ربه قال: قال أبو عبد الله علیه السلام خمس ینتظر بهم إلا أن یتغیر الغریق و المصعوق والمبطون والمهدوم والمدخن. ورواه الصدوق فی (الخصال) عن أبیه، عن سعد، عن محمد بن عیسى. ورواه الشیخ عن المفید، عن محمد بن أحمد ابن داود، عن أبیه، عن علی بن الحسین، عن محمد بن أحمد بن یحیى، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن عیسى مثله. [16] همینطور حدیث دوم معلوم است که دربارهی کسی است که شکّ در اذحاق روح آن به عمل آمده باشد، در این صورت میفرماید که باید منتظر بماند تا اینکه سه روز کامل بشود. فقها فرمودهاند همینطوری که در این متن آمده است، فقها تا جایی که تتبع کردهاند از قدما و مشهور، که معیار اصول علم است معطّل بکنند تا علم حاصل بشود در جهت تحقق موت برای آن شخص محتضر، این مطلب تا اینجا معلوم است.
تحقیق
اما آنچه که تحقیق هست این است که در این رابطه میتوانیم بگوییم که از اختبار و آزمایشهای علمیِ طبیه معاصر میتوان استفاده کرد چون ملاک معلوم است، یقین و شک در فوت. موضوع معلوم است یقین در فوت، ملاک و معیار میشود برای خاکسپاری. اگر به توسط آزمایش علمی یقین حاصل بشود یا اطمینان، کافی است که به خاک سپرده بشود. و اگر شکّ در این رابطه وجود داشت باید صبر کند. اشکالی که در تاریخ معاصر امروز ما وجود دارد این است که کسانی که الان زیر دستگاه قرار می دهند و یک حالت خیلی حادّی دارد از نظر جسمی و دستگاه هم حرکت میکند و کار میکند حیات و نباتش یک امر بسیار مبهمی است حتی از نظر علم پزشکی میگوید امکان دارد زنده بشود امکان دارد بمیرد، و همینطور کسانی که مبتلا به مرگ مغزی میشوند باز هم با دستگاه قلبش را نگه میدارد در حال حرکت و احتمال میدهد مغز دوباره برگردد و زندگی بکند و نظر فقها و اطبا در اینجا یک اختلاف خیلی شدیدی دارد. اطباء گاهی اعلام میکنند که مرگ مغزی مرگ است ولی استثناء دارد، فقها میگویند احتمال وجود دارد هر چند احتمال ضعیف است محتمل مهم است اگر محتمل مهم بود به احتمال ضعیف هم باید ترتیب اثر داده شود این یک اختلاف نظر بسیار مهمی است که در این رابطه شرح بیشترش را فردا برای شما میگویم.
سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.
[1] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص284.
[2] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص672، أبواب الاحتضار وما یناسبه .کراهة مس المیت عند خروج الروح، واستحباب تغمیضه وشد لحییه وتغطیته بثوب بعد ذلک، باب44، ح1، ط الإسلامیة.
[3] المقنعة، الشیخ المفید، ج1، ص74.
[4] النهایة، الشیخ الطوسی، ج1، ص30.
[5] شرائع الاسلام- ط استقلال، المحقق الحلی، ج1، ص29.
[6] تذکرة الفقهاء، العلامة الحلی، ج1، ص341.
[7] جواهر الکلام، النجفی الجواهری، الشیخ محمد حسن، ج4، ص23.
[8] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص661، أبواب الاحتضار وما یناسبه . وجوب توجیه المحتضر إلى القبلة بأن یجعل وجهه وباطن قدمیه إلیها، باب35، ح2، ط الإسلامیة.
[9] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص661، أبواب أبواب الاحتضار وما یناسبه . وجوب توجیه المحتضر إلى القبلة بأن یجعل وجهه وباطن قدمیه إلیها، باب35، ح1، ط الإسلامیة.
[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص672، أبواب الاحتضار وما یناسبه . کراهة مس المیت عند خروج الروح، واستحباب تغمیضه وشد لحییه وتغطیته بثوب بعد ذلک، باب44، ح3، ط الإسلامیة.
[11] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص673، أبواب الاحتضار وما یناسبه . استحباب الإسراج عند المیت لیلا ودوام الإسراج فی ذلک البیت، باب45، ح1، ط الإسلامیة.
[12] الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة، الشهید الأول، ج1، ص103.
[13] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص762، أبواب صلاة الجنازة. استحباب إیذان الناس وخصوصا اخوان المیت بموته والاجتماع لصلاة الجنازة، باب1، ح1، ط الإسلامیة.
[14] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص674-675، أبواب الاحتضار وما یناسبه. استحباب تعجیل تجهیز المیت ودفنه لیلا مات أو نهارا مع عدم اشتباه الموت.، باب47، ح1، ط الإسلامیة.
[15] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص676، أبواب الاحتضار وما یناسبه. وجوب تأخیر تجهیز المیت مع اشتباه الموت ثلاثة أیام الا أن یتحقق قبلها أو یشتبه بعدها، باب48، ح1، ط الإسلامیة.
[16] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص676، أبواب الاحتضار وما یناسبه. وجوب تأخیر تجهیز المیت مع اشتباه الموت ثلاثة أیام الا أن یتحقق قبلها أو یشتبه بعدها، باب48، ح2، ط الإسلامیة.