استاد مصطفوی

موضوع: کتاب الطهارة/المستحبات بعد الموت /فصلٌ فی المستحبات بعد الموت و أحکام آن و نکته تکمیلی استاد

 

فصل فی المستحبات بعد الموتمستحبّات مربوطه پس از فوت محتضر، مؤمن بحث می کردیم، رسیدیم به شماره هشت.

الثامن : التعجیل فی دفنه ، فلا ینتظرون اللیل إن مات فی النهار ، ولا النهار إن مات فی اللیل ، إلا إذا شک فی موته فینتظر حتى الیقین ، وإن کانت حاملاً مع حیاة ولدها فإلى أن یشق جنبها الأیسر لإِخراجه ثم خیاطته.[1] این مستحبّات، این هشت موردی که گفته شد، تمامیِ این هشت مورد در حقیقت نصوصی داشت که بر اساس آن نصوص گفتیم به این مستحبّات استناد می‌شود.

اشکال و جواب

اما اشکال یا سؤالی شده است که در جمعی این مستحبات، از سوره‌ی یاسین که از شهرتی هم برخوردار هست نیامده است. از کجا ما بتوانیم استحباب را برای خواندن این سوره ثابت بکنیم. در این رابطه با تتبعی که به عمل آمد، در روایتی آمده است که می‌فرماید: الشیخ الطبرسی فی مجمع البیان عن ابی بن کعب ، قال : من قرأ سورة یس یرید بها وجه الله عز وجل ، غفر الله له ، واعطى من الاجر کأنما قرأ القرآن اثنتی عشرة مرة ، وأیما مریض قرئت عنده سورة یس ، نزل علیه بعدد کل حرف منها عشرة املاک ، یقومون بین یدیه صفوفا ، ویستغفرون له ویشهدون قبضه ، ویتبعون جنازته ، ویصلون علیه ویشهدون دفنه ، وأیما مریض قرأها وهو فی سکرات الموت ، أو قرئت عنده ، جاءه رضوان خازن الجنة ، بشربة من شراب الجنة ، فسقاه ایاها وهو على فراشه ، فیشرب فیموت ریان ویبعث ریان ، ولا یحتاج الى حوض من حیاض الأنبیاء ، حتى یدخل الجنة وهو ریان.[2] می‌فرماید وأیما مریض قرأها وهو فی سکرات الموت ، أو قرئت عنده؛ که در حال احتضار باشد. جاءه رضوان خازن الجنة ، بشربة من شراب الجنة؛ این یک روایت که برای استحباب این حکم کافی باشد. حدیث نبوی دیگری را شهید نقل می‌کند: و روی عن النبی (صلّى اللّٰه علیه و آله): «اقرءوا یس على موتاکم».[3] که در حین موت هم در ابتدای موت هم همان جای قرائت یاسین به حساب می‌آید. بنابراین مستحباتی که اینجا داریم مدرکی داشت. و فقط مدّ یدین گفته شد که مدرکش اجماع است. مطلب تا اینجا تمام. این یک نگاه کلی نسبت به این مستحبات.

تعجیل دفن که در نصوص آمده است

این تعجیل دفن، یک امری است بسیار مهم که باید انجام بشود و اگر وجوب باب استحباب تعجیل تجهیز میّت که یک روایت را برای شما خواندم که عجلوا بهم إلى مضاجعهم،[4] بعد هم یک روایت دیگری را هم از شیخ صدوق قدس الله نفسه الزکیه به عنوان یک مرسل نقل می‌کند حدیث شماره هفت در همان باب 47 که ابواب احتضار وسائل جلد 2، می‌فرماید: محمد بن علی بن الحسین قال قال رسول الله صلى الله علیه وآله کرامة المیت تعجیله.[5] بعد از این که این مطلب را گفتیم و از اکثر مستحبات که مخصوصاً شماره 8 آخرین شماره بود فارغ شدیم.

سوال و شرح

بعضی از عزیزان سوالی داشتند که در این حدیث آمده است عجلوا بهم إلى مضاجعهم. عجلُ أمر است چرا ما این أمر را حمل به وجوب نکنیم، چرا جزء مستحبات آورده‌ایم، صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: وکذا یستحب أن یعجل تجهیزه إجماعا محصلا ومنقولا مستفیضا کالنصوص بل هی ظاهرة فی الوجوب إلا أنها حملت على الاستحباب لما عرفت من الإجماع‌.[6] بلکه این نصوص گفته می‌شود که دلالت بر وجوب دارد واجب است عجله در دفن. بعد می‌فرماید الا اینکه بگوییم درباره‌ی استحباب این حکم اجماع محقق است و بعضی از این نصوص از نظر سند اعتبار کامل ندارد از این جهت حمل بر استحباب دارد. برای شما مخصوصاً عزیزانی که جوان‌تر هستید بگویم به عنوان یک نگاه کلی در فهم معنای وجوب و استحباب از اوامر و کراهت و حرمت از نواهی، یک نگاهی بکنیم. در این رابطه عنایت کنید طبق تتبعی که به عمل آماده است یا تحلیل واقعی که در این میدان وجود دارد این است که امری که دلالت بر وجوب می‌کند خصائصی دارد و امری که دلالت بر استحباب می‌کند هم خصائصی دارد درباره‌ی مطلب اول یعنی امری که دلالت بر وجوب می‌کند از سه ناحیه و یک استنباط به وجود می‌آید در این رابطه گفته می‌شود دلالت امر به وجود یا به ظهور است یا به تصریح هست یا به قرائن یا به حسب فهم اصحاب، که چهارمیش را عنوان کردم. مثلاً اگر امر به طور کامل با صیغه‌ی امر بدون قرینه بود مطلقاً اقیمٌ افعل قرینه‌ای هم در کار نبود ظهور در وجوب دارد در دلالت امر بر وجوب در کل اختلاف نیست. اختلال در ماهیت و کیفیت دلالتش هست که با ظهور لفظی هست یا با کمک قرینه‌ی عقلی، اما اصل دلالت بر وجوب مورد اتّفاق اصولیین و فقها است این ظهور. تصریح که در نصوص می‌آید و تصریح می‌کند یجب علیکم، یحرما علیکم، به موارد زیادی بر می‌خوریم که تصریح دارد و خودش به نزدیک‌ترین راه برای اثبات وجوب هست، سوم قرائن، در احکامی می‌بینیم که امر آمده ولی بعد در پایان، یک تهدیدی هم شده است که مخالفت جایز نیست، ترکش لا یجوز، عقاب دارد و از این قبیل قرائن. چهارم هم فهم اصحاب هست اصحاب به معنای اجماع یا جماعت قابل توجه از اصحاب که از نصوص و دستورات و اوامر و نواهی وجوب یا استحباب فهمیده‌اند معمولاً در وجوب، خود عمل گاهی نشان نمی‌دهد که یک اثر وضعی راجحی داشته باشد صوم، صلاة یک اثر وضعی راجح واقعی نشان نمی دهد تعبد محض است. اما استحباب؛ استفاده‌ی استحباب از اوامر هم همین خصوصیات را دارد، بر اساس ظاهر و صریح و قرائن و فهم اصحاب، و معمولاً با آن تتمه اما ظهور، در تعابیر مستحبی ذکر می‌شود الاقول کذلک، یا امام می‌فرماید احبُ ان یفعل اینها ظهور در استحباب دارد.

أحبُ ظهور در استحباب دارد اما تصریح به خود کلمه یستحبُ می‌آید با خود کلمه یکرهُ می‌آید و اینها تصریح هستند. و اما قرائن، قرائن این است که در پایان کار، بعد از بیان فوائد ذکر می‌شوند ذکر فوائد علامت و نشانه و قرینه می‌شود برای استحباب، به طور عمده عمل مستحبی یک رجحان وضعی و قابلِ کشف برای مکلّف دارد مثلاً که ﴿وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى﴾[7] رجحانش معلوم است. احسانی برای مؤمن، رجحانش معلوم است و در استحباب که این سه زاویه را در نظر گرفتیم، زاویه‌ی چهارم استفاده می‌شود از رأی و نظر اصحاب که اصحاب به جماعت اصحاب، یا به اجماع اصحاب قابل صدق هست، اجماع اصحاب باشد یا جماعت اصحاب اگر بگوید درست است. استحباب به وجوب یک فرق دیگری هم دارد، فرق دیگر این است که در وجوب باید نصّی که می‌آید معتبر و قطعی الصدور باشد. و در استحباب نصّ هر چند معتبر نباشد، راوی ضعیف است ولی برای استحباب کافی است. لذا یکی از زاویه‌ و پنجره‌ای که استصحاب استحباب استفاده می‌شود، روایات ضعیفه است که قابل متارکه هم نیست وجوب هم نمی‌شود استفاده کرد و حداقل استحباب، این خیلی مهم است. و مطلب و زاویه چهارم این بود که فهم اصحاب که گفتم تمام، پنجم این شد که گفتم برای شما. درباره‌ی مثالی که زدیم تعجیل، یک مکمل اضافه می‌کنیم و آن این است که به لطف خدا و زحمت فراوان اصحاب و فقها، در فقه اهل بیت، احکام الزامی و غیر الزامی مشخص شده، از صدر اول تا زمان شیخ مفید و شیخ کلینی تا زمان ما، این مورد دقّت و فهم بوده، فهم‌ها گویا دِلالی بوده یا سمعی بوده از مقامات بالای تابعین شنیده یا از اصحاب امام. واجبات و محرّمات به طور کل مشخص است شکر خدا، اما در موارد بسیار جزعی و بسیار نادر، اختلاف وجود دارد که قول بر استحباب هست و قول بر وجوب بعد آنجا هم قاعده داریم اگر شکّ کردیم که اینجا مفاد وجوب هست یا استحباب، طبق قاعده، حمل به قدر متیقن می‌شود. قدر متیقن استحباب وجوب یک قدرت و یک استحباب بالاتری می‌طلبد حداقل رجحان با استحباب تطبیق می‌کند. این را که گرفتیم و اما این مورد شرع. و بعد هم قول نادر در برابر قول مشهور که وجود داشته باشد فتوای شخصی است تعلق دارد به خودش و مقلّدینش، آنچه مشهور گفته باشد مستحب است خلاف مشهور بگوید واجب است آن خلاف مشهور به فتوای خودش عمل کند. مثلاً درباره‌ی غسل روز جمعه، قول به وجوب، منتها قول نادری است و حمل بر استحباب است در صورتی که مطلب از این قرار بود علی الاقل حل می‌شود به مستحب مؤکّد، یکی از مواردی که حمل به مستحب مؤکّد می‌شود این موارد است.

 

یک نکته‌ی تکمیلی

گفته می‌شود در همین روایتی که عجلوا داشتیم، حدیث دیگری هم برای شما گفتم از شیخ صدوق، که گفت محمد ابن علی ابن حسین، قال رسول الله صلى الله علیه وآله کرامة المیت تعجیله. این یک حسن و رجحانی دارد این شاهد بر استحباب می‌شود . کرامة المیت. بزرگواریش، خوبیش، حسنش این است که تعجیل بشود فوتش، برای یک سوال شما، یک شرحی که اینجوری در ذهن شما که متتبع هستید لازم بود بیان بکنیم و کامل شد. می‌فرماید مگر اینکه شک کند در فوت، اگر شکِ در فوت میّت بکند، طبیعتاً بر اساس قاعده و نصّ باید منتظر بود که می‌فرماید: وجوب تأخیر تجهیز المیت مع اشتباه الموت ثلاثة أیام الا أن یتحقق قبلها أو یشتبه بعدها صاحب مسائل باب 48 را به این عنوان ثبت می‌کند.[8] بعد روایاتی را نقل می‌کند از جمله صحیحه‌ی هشام ابن حکم. محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن الحکم، عن أبی الحسن علیه السلام فی المصعوق والغریق قال ینتظر به ثلاثة أیام إلا أن یتغیر قبل ذلک. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد بن یعقوب مثله.[9] از این قبیل روایات دیگری هم در این باب آمده است که مضموم این است که اگر در تحقق فوت و موت محتضر شک داشته باشیم باید منتظر بمانیم تا علم حاصل بشود. انتظار تا سرحدّ علم. این هم نصّی هست و هم قاعده، و هم یک امرِ ضروری است حیات انسان اهمّ امور هست تا ثابت نشده باشد به ضروره انسان‌ها یک فرد مشکوک را به خاک نمی‌سپارند یک امر ضروری هم هست، مضافاً بر اینکه بگوییم مورد اجماع هست و نصّ یک امر ضروری هم هست، اما در مصداق، بحث مصداقی کسانی که در کسبات و دهات، فرض کنید دور دست از مسائل طبی و پزشکی از دنیا برود باید منتظر در حدّی بماند که یقین کنند که فوت شده است. تا یقین حاصل نکنند دست به تجهیز نزنند، ان علاماتی دارد که علاماتش را خود مردم می‌دانند که یکی از علاماتش از حرکت افتادن جریان خون و مغز و سرد شدن بدن و تاریک شدن چشم است. که یقین به فوت پیدا بکنند. و اما اگر در بین شهرها باشد و شکّی که متأسفانه امروزی در اثر تصادفات به وجود می‌آید یا بعضی از بیماری‌ها که مغز از کار می‌افتد یا مرگ مغزی اتفاق می‌افتد، در اینجا باید عنایت کنید منظور از مرگ مغزی یعنی از کار افتادن مغز انسان به طور کامل، اگر این مسئله به طور کامل کشف بشود که مغز واقعاً مرده، مرگ مغزی مساوی است با فوت انسان و درش شبهه‌ای نیست. شبهه این است که گاهی شبهه بر می‌گردد به مصداق که الان مرگ مغزی محقق شد یا نشد، بیهوشیِ مطلق مساوی با مرگ مغزی نیست. یک صدمه است و از هوش می‌رود. مرگ مغزی تا جایی که ما در اطلاعات حوزوی که پایان‌نامه‌ها در این رابطه نوشته شده و معلومات کلی که داشته باشیم، خود مغز، عبارت است از یک توده‌ی چربی مثل مغز گوسفند، و آن توده‌ی چرب داخل کاسه‌ی سر است و خود آن مغز زندگی‌اش این است که داخل خون غوطه‌ور باشد. و یکصد و هفتاد و یک میلیارد، سلول در عملیات و زنده ماندن و کار این مغز دخالت دارند و هر سلولی هم یک موجود زنده است. عروق باید خون را آنجا برساند اگر خون قطع شد اول خطر مرگ مغزی است. تا 24 ساعت باید منتظر بماند که امکان خون‌رسانی وجود دارد اگر بعد از 24 ساعت خون‌رسانی کاملاً قطع شد یک راهی دارد که مرگ مغزی قطعی ثابت می‌شود و یک راهی دارد که اطباء فعلاً می‌گویند قطعی است. اگر خون‌رسانی تمام شد و آن توده‌ی چرب که خود مغز است آن به بعد از قطع شدن خون، متلاشی می‌شود نرم می‌شود و از سوراخ‌های گوش می‌زند بیرون و این مرگ قطعی است. اما کشف علمی که اطباء نظر می‌دهند این است که بعد از 24 ساعت، سه نفر که یکی متخصص بیهوشی است یکی متخصص اعصاب است و یکی متخصص جراح مغز است، اینها هر کدام جدا تحقیق کنند و نظر بدهند که الان مرگ مغزی محقق شده، این را بگویند فعلاً قبول می‌کند قانون و نظام و به این اطمینان می‌کنند. اما ما می‌گوییم درباره‌ی این خبر که تقریباً شبیهه شهادت هست، باید چهار نفر باشند، ان چهار نفری که ما در باب شهادت درباره‌ی اثبات قتل می‌گوییم، این از باب اهمیت است ملاک اینجا را بیاوریم قیاس هم نمی‌کنیم قطعی هم نمی‌گوییم می‌گوییم أجود و أولی این است که چهار نفر با دقت کامل خبر بدهند که مرگ انجام شده بعد از 24 ساعت یک آزمایش بالینی انجام می‌دهند. یک چوب باریکی را به حلقش فرو می‌کنند و تکان می‌دهند اگر مغز زنده باشد عکس العمل نشان می‌دهد یا یک آب سردی را به گوشش می‌ریزند اگر مغز زنده باشد عکس العمل نشان می‌دهد اگر هیچ عکس العملی دیده نشد اعلام می‌کنند که مرگ مغزی محقق شده است و اگر مرگ مغزی ثابت بشود قطعاً مساوی با مرگ قطعیِ انسان هست ولی شبهه‌ای که وجود دارد این است که شک در تحقق آن مرگ مغزی است. بنابراین با این شرحی که دادیم، الان بر اساس فتوای فقهی، اگر کسی گرفتار مرگ مغزی بشود آنچه که در فقه می‌گویند و صاحب جواهر هم اعلام می‌کند و فقهای دیگر هم نظرشان این هست که باید علم به مرگ، محقق بشود تا علم حاصل نشود حکم به مرگ صادر نمی‌شود. در این صورت و امثال این‌ها اگر احتمال ضعیفی برای زنده ماندن وجود داشته باشد باید به آن احتمال ترتیب اثر داد، قاعده را دارید، قاعده این بود که اهمیت محتمل برای احتمال ضعیف هم کافی است. احتمال هر چند ضعیف است ولی محتمل أهم هست باید ترتیب اثر داده شود بنابراین این مسئله تا به اینجا جمع شد و اگر اختلافی به وجود آمد مثلاً رأی علمی گفت که این مرگ مغزی محقق شده اعلام بکند اگر اعتماد و قصور در حد علم نسبت به قول خبرگان حاصل بشود که خوب. اگر علم حاصل نشود و احتمال اشتباه بدهیم و احتمال حیات بدهیم، باید به آن احتمال اعتنا بکنیم.

 

یک اشکال و یک جواب

اشکال این است که قاعده‌ی فقهی داریم به نام حجیت قول خبره، اینها خبره هستند و قول اهل خبره، اعتبار دارد در اموری که خبرویت داشته باشد جوابش را بلد هستید، ما در دو مورد احتیاط واجب داریم همیشه، در مورد دِماء و اعراض، آنجا دیگر قاعده کاری را از پیش نمی‌برد اطمینان ممکن است کافی نباشد. باید علم حاصل شود. اینجا مسئله‌ی حیات و همان نصوص هست، در باره‌ی نصوص و اعراض باید علم حاصل بشود در صورت شک قاعده احتیاط هست، می‌فرماید که إلا إذا شک فی موته فینتظر حتى الیقین که این فرمایش ایشان که حتی الیقین می‌گوید، یک بیانی است که تحقیق بکنید فقها نظرشان این. وإن کانت حاملاً مع حیاة ولدها فإلى أن یشق جنبها الأیسر لإِخراجه ثم خیاطته؛ اما اگر این میّت حامله بود، در این صورت می‌فرماید اگر حامله بود باید دید که اگر حمل و نطفه‌ای که دارد و طفلی که در رحم دارد زنده هست، باید عملیات جراحی انجام بدهد در حقیقت گفته‌اند عملیات جراحی منتها تصریح کرده‌اند که طرف چپِ روی رحم را پاره کند و بچه را بیرون بیاورد و بدوزد. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبد الله علیه السلام فی المرأة تموت ویتحرک الولد فی بطنها، أیشق بطنها ویخرج الولد؟ قال: فقال: نعم ویخاط بطنها.[10] بنابراین حکم حامل این شد. شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: که اگر ولد زنده باشد در رحم و مادرش فوت بشود باید آن فرزند را از طریق استیلاد بیرون بیاورد یعنی قابله بیاید و عملیات زایمان را انجام بدهد و فرزند را بیرون بیاورد. یک امر درست شرعی و عقلی و علمی هست. فإن ماتت امرأة، وفی جوفها ولد حی یتحرک، شق بطنها مما یلی جنبها الأیسر، وأخرج الولد منه، ثم خیط الموضع، وغسلت، وکفنت، وحنطت بعد ذلک، ودفنت. وإن مات الولد فی جوفها، وهی حیة، أدخلت القابلة أو من یقوم مقامها فی تولی أمر المرأة یدها فی فرجها فأخرجت الولد منه، [فإن لم یمکنها إخراجه صحیحا قطعته وأخرجته قطعا] وغسل، وکفن، وحنط، ثم دفن.[11]

خداوند برای همه‌ی ما توفیق عبودیت عنایت کند. شر کرونا را از سرزمین خودش دفع کند. این مجموعه را سلامتی عنایت کند. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید

 


[1] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص284.

[2] مستدرک الوسائل، المحدّث النوری، ج4، ص322.

[3] ذکرى الشیعة فی أحکام الشریعة‌، الشهید الأول، ج1، ص297.

[4] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص675، أبواب الاحتضار وما یناسبه . استحباب تعجیل تجهیز المیت ودفنه لیلا مات أو نهارا مع عدم اشتباه الموت.، باب47، ح1، ط الإسلامیة.

[5] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص676، أبواب الاحتضار وما یناسبه . استحباب تعجیل تجهیز المیت ودفنه لیلا مات أو نهارا مع عدم اشتباه الموت.، باب47، ح7، ط الإسلامیة.

[6] جواهر الکلام، النجفی الجواهری، الشیخ محمد حسن، ج4، ص23.

[7] مائده/سوره5، آیه2.

[8] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص676، أبواب الاحتضار و مایناسبه.وجوب تأخیر تجهیز المیت مع اشتباه الموت ثلاثة أیام الا أن یتحقق قبلها أو یشتبه بعدها، باب48، ح-، ط الإسلامیة.

[9] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص676، أبواب الاحتضار وما یناسبه. وجوب تأخیر تجهیز المیت مع اشتباه الموت ثلاثة أیام الا أن یتحقق قبلها أو یشتبه بعدها، باب48، ح1، ط الإسلامیة.

[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص673، أبواب الاحتضار وما یناسبه. حکم موت الحمل دون أمه وبالعکس، باب46، ح1، ط الإسلامیة.

[11] المقنعة، الشیخ المفید، ج1، ص87.