استاد مصطفوی

موضوع: کتاب الطهارة/المکروهات المحتضر /فصلٌ فی المکروهات و أحکام آن

 

فصل فی المکروهات فصلُ فی المستحبات بعد الموت، که این مستحبات را خواندیم تا رسیدیم به فصل دیگر فصل فی المکروهات؛فصل فی المکروهات وهی أمور :الأول : أن یمس فی حال النزع ، فإنه یوجب أذاه. الثانی : تثقیل بطنه بحدید أو غیره. الثالث : إبقاؤه وحده ، فإن الشیطان یعبث فی جوفه. الرابع : حضور الجنب والحائض عنده حالة الاحتضار.

الخامس : التکلم زائداً عنده السادس : البکاء عنده. السابع : أن یحضره عملة الموتى. الثامن : أن یخلى عنده النساء وحدهن ، خوفاً من صُراخهن عنده.[1]

الأول : أن یمس فی حال النزع ، فإنه یوجب أذاهاولین کار مکروه این است که محتضر را در حال نزع، مسّ نکند به دست و صورتش دست نزند، چون در وضعیتی است که نزع موجب اذیت می‌شود. این حکم که در متن آمده است و سید فرموده است وجهش با خودش است، موجب اذیت می‌شود. هر عملی که موجب اذیت محدودی بشود مرجوح است و مکروه.الثانی : تثقیل بطنه بحدید أو غیره و نص آن

عمل دوم مکروه نسبت به محتضر، کسی که در حال نزع هست، که روی سینه یا شمکش چیز سنگینی را مثل آهن یا شمشیر نگذارند این مکروه است. این کراهت را که می‌فرمایند آمده است، شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید ولا یترک على بطنه حدیدة، کما یفعل العامة الجهال ذلک.[2] این عملی است که معامه یا عوام یا ابناء عامه آنهایی که جاهل هستند این را انجام می‌دهند در مذاهب عامه، مذهب شافعی گفته است که این عمل مستحب است اما در فقه اهل بیت، مضافاً بر کلام شیخ مفید اجماعی هم درباره‌ی این حکم نقل و ذکر شده، شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: یکره أن یوضع على بطن المیت حدیدة، مثل السیف، أو صفیحة و ما أشبه ذلک. و قال الشافعی: ذلک مستحب دلیلنا: ما قلناه فی المسألة الأولى سواء... دلیلنا: إجماع الفرقة و عملهم علیه، فإنهم لا یختلفون فیه.[3] این کار مکروه هست دلیلنا اجماعُ فرقه

و همین‌طور محقق ثانی کتاب جامع المقاصد قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید اگر گفته شود که چیزی روی سینه یا شکم محتضر در حال نزع گذاشته شود خلاف اجماع هست. قوله: (و یکره طرح حدید على بطنه). ذکر ذلک الشّیخان و أکثر الأصحاب و فی التّهذیب: سمعناه مذاکرة و قال ابن الجنید: یضع على بطنه شیئا یمنع ربوها و إجماع الأصحاب على خلافه.[4]

اما روایت و نصی که در این رابطه گفته می‌شود یک نقل خاصّی است و آن این است که شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید ولا یترک على بطنه حدیدة کما تفعل ذلک العامة .سمعنا ذلک مذاکرة من الشیوخ رحمهم‌الله.[5] این حکم را سمعنا ذلک مذاکرة من الشیوخ رحمهم‌الله شیخ طوسی که این را می‌گوید زبانی به قول عوام، یا قولی از شیوخ حدیث و فقه شنیده‌اند برای ما اعتبار دارد و برای اثبات حکم کراهت می‌تواند با توجه به قاعده‌ی تسامح در ادله‌ی سنن کافی باشد که در ادله‌ی سنن فرق بین مستحبات و مکروهات نیست یعنی آن قاعده، قاعده‌ای است برای احکام غیر الزامیه، مستحبات یا مکروهات.

الثالث : إبقاؤه وحده ، فإن الشیطان یعبث فی جوفه و نص آن

سومین امر مکروه نسبت به محتضر و در حال نزع این است که محتضر را تنها بگذارد تنها گذاشتنش مکروه است. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن علی بن محمد، عن صالح بن أبی حماد، وعن الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد جمیعا، عن الوشا، عن أحمد بن عائذ، عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لیس من میت یموت ویترک وحده إلا لعب الشیطان فی جوفه. ورواه الشیخ بإسناده عن محمد بن یعقوب مثله. [6] که در این رابطه روایتی داریم از ابی خدیجه، سند هم خالی از اعتبار دیده نمی‌شود. روایت دوم: محمد بن علی بن الحسین قال: قال الصادق علیه السلام: لا تدعن میتک وحده فإن الشیطان یعبث فی جوفه.[7] در این حدیث شریف در عین اینکه کراهت بیان شده است آن وجهی که دالّ بر کراهت هست هم بیان شده است که فإن الشیطان یعبث فی جوفه. در خود متن عروه هم سید نقل می‌کند: إبقاؤه وحده ، فإن الشیطان یعبث فی جوفه؛ اولاً برای ما که معتقد به تعبّد هستیم که این امر تعبدی هست، و ثانیاً یعبث فی جوفه ، یعنی اگر تنها بگذارد ممکن است خلل‌هایی وارد بشود، آن فردی که در حال احتضار هست از خود دفاع نتواند آن خلل‌هایی که وارد می‌شود اذیت و آزاری که بر او وارد بشود گفته می شود بر اثر عواملی است که گفته می‌شود یکی از آن عوامل همان شیطان است که ایذاء و اذیت برای مؤمنین ایجاد میکند. در این رابطه البته شهرتی را هم می‌توانیم اضافه کنیم که خود این نصّ کافی است که سرّ کراهت هم در متن و نصّ بیان شده است.

الرابع : حضور الجنب والحائض عنده حالة الاحتضار و نص آن

در حال احتضار حاضر نشوند، این حکم هم مورد اجماع هست هم مورد نصّ، نسبت به اجماع، محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه گفته‌اند و بکراهة ذلک قال أهل العلم.[8]

اما روایتی که در این رابطه آمده است. روایت اول : محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، وعن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جمیعا، عن ابن محبوب، عن علی بن أبی حمزة قال: قلت لأبی الحسن علیه السلام: المرأة تقعد عند رأس المریض وهی حائض فی حد الموت؟ فقال: لا بأس أن تمرضه، فإذا خافوا علیه وقرب ذلک فلتنح عنه وعن فربه، فإن الملائکة تتأذى بذلک. ورواه الحمیری فی (قرب الإسناد) عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب مثله. محمد بن الحسن بإسناده عن سهل بن زیاد مثله. [9] حدیث دوم: وبإسناده عن محمد بن أحمد بن یحیى، عن رجل، عن المسمعی، عن إسماعیل بن یسار، عن یونس بن یعقوب، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: لا تحضر الحائض المیت ولا الجنب عند التلقین، ولا بأس أن یلیا غسله.[10] بحث کردیم تلقین حالت احتضار بود که صحبتش را قبلاً داشتیم این تلقین بعد از موت نبود، این نصوص دلالتش کامل است و سند هم سندی خالی از اعتبار نیست. ما سند را که اینجا برای شما نمی‌خوانیم برای اینکه احکام، احکامِ غیر الزامی هست خود روایات مسند، در وسائل در این باب دست ما را می‌گیرد و کفایت می‌کند.

الخامس : التکلم زائداً عنده

پنجم این است که فرموده است تکلم زائد یعنی در کنار محتضر و حال نزع، زیاد صحبت نشود. در این رابطه متأسفانه نه نصّی توانستیم پیدا کنیم و نه اجماعی. فقط در کتاب کشف الغطاء شیخ کاشف الغطاء در باب احکام احتضار این را جزء احکام احتضار ذکر کرده‌اند.[11] منتها از نصوص دیگر که استفاده کردیم از نصوص دال بر امور استحبابی که از نصوص و ادله این بود که عند الاحتضار، ذکر الله گفته شود. و این ذکر الله طبیعتاً با تکلم به کلام عادی، تنافی و تعارض دارد. از آنجا استفاده می‌شود که باید تکلّم زیادی عند الاحتضار که حتّی مزاحم بشود به ذکر الله نباید صورت بگیرد ما در یک کراهت هم مرجوع مثل استحباب که رجحان را ثابت کنیم کافی است در کراهت هم مرجوحیت را ثابت کنیم کافی است.

السادس : البکاء عنده

ششم می‌فرماید که نزد محتضر و فرد حالت نزع (جان دادن)، بکاء گریه‌ی مکروه است این را سید آورده است. اما محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: و البکاء جائز قبل الموت و بعده إذا لم ینضم الیه محرم، کاللطم و الخدش و لا قول سیئ؛[12] محقق حلّی یک روایت و مستندی را اینجا آورده‌اند لنا ما رووه عن النبی (صلى اللّه علیه و آله) قال: «ألا تسمعون ان اللّه تعالى لا یعذب بدمع العین و لا بحزن القلب و لکن یعذب بهذا» و أشار الى لسانه أو یرحم. و من طریق الأصحاب ما رواه الحارث بن یعلى عن أبیه عن جده قال: «قبض رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله) فستر بثوب و علی عند طرف الثوب قد وضع خدیه على أخیه و الناس فی المسجد ینتحبون و یبکون» و ما رواه محمد بن الحسن الواسطی عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) قال: «ان إبراهیم خلیل الرحمن سأل ربه أن یرزقه ابنة تبکیه بعد موته و لأن فی البکاء تخفیفا من الحزن و تسکینا من اللوعة و الأصل جوازه.[13] و بعد می فرماید: لنا ما روی أن فاطمة (علیها السلام) کانت تنوح على النبی (صلى اللّه علیه و آله). روی انها أخذت قبضة من تراب قبر النبی (صلى اللّه علیه و آله) فوضعتها على عینیها و قالت: ما ذا على المشتم تربة أحمد * * * إلا یشم مدى الزمان غوالیا // صبت علی مصائب لو أنها * * * صبت على الأیام صرن لیالیا...یعنی کسی که می‌خواهد بو بکند خاک تربت رسول الله، آیا چیزی خوشبو و زیبا تا ابد بوییدنی نیست. بنابراین خود بکاء اشکالی ندارد و بهترین دلیل حکایتی است که از حضرت صدیقه‌ی طاهره نقل شده است به نقل محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه.

و ما رواه محمد بن الحسن الواسطی عن أبی عبد اللّه (علیه السلام) قال: «ان إبراهیم خلیل الرحمن سأل ربه أن یرزقه ابنة تبکیه بعد موته و لأن فی البکاء تخفیفا من الحزن و تسکینا من اللوعة و الأصل جوازه؛ و بعد هم فرمود که این بکاء خودش یک اثری دارد برای سلامت آدم، یک حالت فطری غریزی است ناخودآگاه گریه می‌آید و از نظر علمی گفته شده است که این گریه و اشک خطر بیماری را از آدم مغموم و غم‌زده رفع می‌کند در متن هم دیدیم که تسکین و تخفیف می‌شود. این مطلب کامل است.

سید طباطبایی که مکروه گفته است می‌توانیم بگوییم شاید منظور ایشان این باشد که اگر بکاء عند المحتضر بر انسان غلبه کند و وارد شود انسان را از ذکر خدا و تلقین که سوره‌ی یاسین و صافات بود و آن اذکار و کلماتُ الفَرَج باز بدارد از آن جهت ممکن است بکاء مرجوح باشد و طبیعتاً بکاء شامل که اجازه برای آن افکار ندارد. ممکن است اگر موجب اذیت محتضر بشود آن هم وجهی می شود برای مرجوحیت و اما اگر این عوارض را نداشته باشد محقق حلی با تمام اطمینان جواز را به مقتضای اصل و نصّ و تحلیل و تأسی مخصوصاً از قضیه‌ی حضرت صدیقه‌ی طاهره مطلب را بیان کرده. السابع : أن یحضره عملة الموتى هفتم از مکروهات این است که عمله‌ی مؤتی در حین احتضار حاضر نشوند، برای اینکه بر شخص محتضر عمله‌ی مؤتی که حاضر بشوند طبیعتاً برایشان ممکن است ناراحتی ایجاد بشود که اینها آمده‌اند و این را به طرف قبرستان می‌برند. سوال:....جواب: در احکام فرق می‌کند احکام الزامیه هست و احکام غیر الزامیه، غیر الزامیه، مثل مستحب و مکروه، در این دو مورد گفته می‌شود که اثبات رجحان و اثبات مرجوحیت کافی است این اثبات رجحان و اثبات مرجوحیت خودش یک ملاک شرعی و فقهی است نه استحسان است و نه ذوق است به شرط اینکه رجحان و مرجوحیت احراز بشود. خود رجحان ملاک استحباب است و خود مرجوحیت ملاک کراهت است به شرطی که اثبات و احراز بشود. الثامن : أن یخلى عنده النساء وحدهن ، خوفاً من صُراخهن عنده یعنی مکروه است که بانوان را تنها در کنار محتضر گذاشت باز هم رمزش را گفته است خوف است فریاد برخواسته از غم و غصه، این فریاد برخواسته از غم و غصه در حدّی باشد که محتضر را اذیت کند یا باعث قطع ذکر الله بشود، تا به اینجا مرجوحیت را اگر دقت می‌شد ثابت می‌شود ما اینها را به عنوان یک مکروه شرعی اعلام نمی‌کنیم مگر آن جاهایی که نصوص داشت آنجاهایی که نص ندارد به عنوان مرجوح در نظر می‌گیریم طبق فتوای سید طباطبایی و مشکلی نیست الذی یسهل القط، که اینها احکام غیر الزامیه است لذا سیدناالاستاد اصلاً فقط مستحبات و مکروهات را ذکر می کند و به ادله‌اش توجهی اصلاً ندارد. تا به اینجا مطلب تمام. مکروهات، مستحبات، واجبات و محرمات مربوط به اموات، بحث اولاً که طبیعتاً بحث فقهی است و تعلمش برای خود ما لازم و واجب است. و ثانیاً شما و ما که سر سفره‌ی آقا هستیم و از این سفره‌ی پر برکت تغذیه می شویم بر ما لازم است که این احکام را بلد بشویم و برای مردم اعلام بکنیم که بسیار مهم است روحانی که خودش مسائل را بلد نباشد. عن ادلتها که بلد باشد که خیلی خوب. والاّ تقلیدی هم بلد باشد بین مردم، سوال که می‌کنند و احیاناً بر می‌خوریم به جهّال که اصلاً مسئله بلد نیستند اینها کار ما است ما اگر به نتیجه‌ی کارمان توجه نکنیم تنها به بحث علمی مبادرت کنیم سود آنچنانی نخواهد داشت. نتایج کار ما این است که اینها را برای مردم بیان بکنیم و ارشاد کنیم که گفته می‌شود وجوب ارشاد جاهل یک قاعده‌ی فقهی است. فرق بین قاعدة فقهی و مسئلة اصولیقاعدةٌ فقهیةٌ وجوب ارشاد الجاهل، فرق بین ارشاد جاهل و امر به معروف این است که امر به معروف جایی است که طرف مسئله را بداند و مخالفت کند تا منکر حساب بشود. جاهل کسی است که اصلاً مسئله را نمی‌داند باید اعلام بکنیم. ارشاد جاهل در باره‌ی احکام، نه موضوعات. ارشاد جاهل در موضوعات واجب نیست فقط در احکام است مگر دو مورد، که استثناء برده است جهلی در مورد نفوس جهل در مورد احرا در این دو مورد که دو باب اهم در ابواب فقه هست به جهت اهمیت استثنا شده است که باید ارشاد صورت بگیرد ببینیم جایی که خطر نفس عن جهلٍ در کار است موضوعی است نسبت به فردی است باید ارشاد کند و همچنین نسبت به اعراض اگر ببینیم کسی با رضایی خودش مثلاً نکاح و عقد می‌کند و جاهل است باید ارشاد کند قاعده‌ی وجوب ارشاد، برای شما بگویم که این عنوان یک قاعده‌ی فقهی است نه یک مسئله‌ی فقهی، فرق بین قاعده‌ی فقهی و مسئله‌ی اصولیه و فرق بین قاعده‌ی فقهی و مسئله‌ی فقهی به طور مختصر از این قرار است. اما فرق بین قاعده‌ی فقهیه و مسئله‌ی اصولیه، مثل قاعده‌ی طهارت و قاعده‌ی فقهی است. مسئله‌ی اصولیه مثل استصحاب در شبهه حکمی است. فرقش همان است که سیدناالاستاد فرمودند که نقش اصل توصیت است واسطه در استنباط حکم کلی است و نقش قاعده تطبیق است یعنی مثل کلیّ طبیعی که منطبق بر افراد می‌شود قاعده‌ی طهارت کل مشکوک الطهارت الطاهر... اما فرق بین قاعده‌ی فقهیه و مسئله‌ی فقهیه این است که مثلاً مسئله‌ی فقهیه یجبُ علی الولی المبادره علی احکام میّت این یک حکم فقهی است یا مثلاً می گوییم یجب علی الزوج عن نفقه بالنصف الی الزوجه، مسئله‌ی فقهی یا حکم فقهی فرقش با قاعده‌ی فقهی این است که قاعده‌ی فقهی مثل قاعده‌ی وجوب ارشاد، یا مثل قاعده‌ی وجوب دفع ضررمحتمل قاعده دلیلِ حکم است، حکم فقهی و مسئله‌ی فقهی خود حکم است. لذا قاعده‌ی ارشاد یک قاعده‌ای است که از مدارک معتبری استیاق شده قاعده‌ی اصطیادیة است و دلیل است برای استنباط احکام که هر کجا جاهل به حکم دیده باشیم بهش حکم را واجب است که اعلام بکنیم. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[1] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص284.

[2] المقنعة، الشیخ المفید، ج1، ص74.

[3] الخلاف، الشیخ الطوسی، ج1، ص691.

[4] جامع المقاصد فی شرح القواعد‌، المحقق الثانی (المحقق الکرکی)، ج1، ص355.

[5] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفة، ج1، ص290.

[6] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص671، أبواب الاحتضار وما یناسبه. کراهة ترک المیت وحده، باب42، ح1، ط الإسلامیة.

[7] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص671، أبواب أبواب الاحتضار وما یناسبه. کراهة ترک المیت وحده، باب42، ح2، ط الإسلامیة.

[8] المعتبر فی شرح المختصر، المحقق الحلی، ج1، ص263.

[9] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص671، أبواب الاحتضار وما یناسبه .کراهة حضور الحائض والجنب عند المحتضر وقت خروج روحه وعند تلقینه، باب43، ح1، ط الإسلامیة.

[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص671، أبواب الاحتضار وما یناسبه .کراهة حضور الحائض والجنب عند المحتضر وقت خروج روحه وعند تلقینه، باب43، ح2، ط الإسلامیة.

[11] کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء - ط الحدیثة، کاشف الغطاء، الشیخ جعفر، ج2، ص252.

[12] المعتبر فی شرح المختصر، المحقق الحلی، ج1، ص343.

[13] المعتبر فی شرح المختصر، المحقق الحلی، ج1، ص344.