استاد مصطفوی

موضوع: کتاب الطهارة/کراهة الموت /فصلٌ فی حکم کراهة الموت

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله و سلام علی عباده الذین الصطفی والصلاة و السّلام علیک یا مولای یا أبا صالح المهدی (عج) و رحمة الله و برکاته

فصل فی حکم کراهة الموت

لا یحرم کراهة الموت ، نعم یستحب عند ظهور أماراته أن یجب لقاء الله تعالى ، ویکره تمنی الموت ولو کان فی شدة وبلیة ، بل ینبغی أن یقول : « اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیراً لی ، وتوفنی إذا کانت الوفاة خیراً لی » ویکره طول الأمل وأن یحسب الموت بعیداً عنه ، ویستحب ذکر الموت کثیراً ، ویجوز الفرار من الوباء والطاعون ، وما فی بعض الأخبار من : « أن الفرار من الطاعون کالفرار من الجهاد » مختص بمن کان فی ثَغر من الثغور لحفظه ، نعم لو کان فی المسجد ووقع الطاعون فی أهله یکره الفرار منه.[1] سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که کراهت موت، حرام نیست. برای اینکه اگر حرام بشود فرض کنیم اگر حرمت رویش بیاید حرمتی است که بر خلاف اقتضاء طبیعت انسان هست یعنی یک حرمتی بر امر غیر اختیاری کأنّما انسان به طور طبیعی از باب لطف خدای متعال، یک علاقه‌ای به این دنیا دارد یک محبت و دلبستگی دارد اگر آن لطف نباشد و عقل حاکم باشد، یعنی چه؟ تا نفس آزاد کنید می‌رسد آخر قفس دریده و مرغش پریده گیر، لذا علما و فقهای واصل و عرفای سالک که از دنیا دل برگرفته‌اند و وابستگی را قطع کرده‌اند با معرفت و بینش صحیح بوده بسیار با دقّت بیشتر، اما نظم آفرینش این است که دلبستگی وجود دارد این دلبستگی البته هم غریضی و فطری است و هم مورد تأیید عمومات هست ﴿وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾[2] که یکی از مواردش ممکن است این باشد و ترک دنیا هم که روحانیت و اینهاست. بنابراین خود طبیعت انسان به طور طبیعی اقتضاء می‌کند زنده ماندن را و این اقتضا یک امر طبیعی است اگر از سوی شرع، دستور بیاید که زندگی نباید مورد خاصّ انسان باشد و مرگ و مردن را نباید دوست داشته باشد کراهت موت اگر حرام بشود، مخالف اقتضای طبیعت است. ما گفته بودیم خدای متعال انسان را که آفریده است اقتضائات طبیعت را خدا آفریده همه برای استفاده و نحوِ مشروع دارد منتها تهدید و قاعده‌ای و حدودی برای استفاده از اقتضائات از سوی شرع جعل شده، شرع برای تهدید همین اقتضائات هست،

نصوص -پیرامون کراهت موت حرام نیست بلکه یستحب لقاء الله-

ثانیاً نصّ خاصّی داریم. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن إسماعیل ابن مهران، عن أبی سعید القماط، عن أبان بن تغلب، عن أبی جعفر علیه السلام لما أسری بالنبی صلى الله علیه وآله قال یا رب! ما حال المؤمن عندک؟ قال یا محمد! من أهان لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة، وأنا أسرع شئ إلى نصرة أولیائی، وما ترددت فی شئ أنا فاعله کترددی فی وفاة المؤمن یکره الموت وأکره مساءته الحدیث. أقول التردد مجاز کنایة عن التأخیر.[3] محمد ابن یعقوب عن عدة اصحابنا که گفتم عدة اصحابنا در کتاب رجالِ علامه‌ی حلّی بحث فوائد، فایده‌ی سوم، این عدة اصحابنا یکی یکی بیان شده است که معتبرند و ثقات، عن احمد بن محمد ابن خالد که همان احمد ابن محمد ابن خالد برقی هست، عن اسماعیل ابن محرم که معتبر است عن ابی سعید قواط هم که از اجلا هست عن ابان ابن تغلب که از اصحاب و اجلا هست، از امام باقر(ع)؛ عن أبی جعفر علیه السلام لما أسری بالنبی صلى الله علیه وآله قال یا رب! ما حال المؤمن عندک؟ قال یا محمد! من أهان لی ولیا فقد بارزنی بالمحاربة، وأنا أسرع شئ إلى نصرة أولیائی، وما ترددت فی شئ أنا فاعله کترددی فی وفاة المؤمن یکره الموت وأکره مساءته الحدیث این حدیث در حقیقت یک حدیث قدسی هست و از طرق مختلف آمده است و یک روایت معتبر هم اینجا برای ما کافی است. تا به اینجا که در ذیل حدیث می‌فرماید که خدای متعال در جوابِ حضرت رسول، وما ترددت فی شئ أنا فاعله کترددی فی وفاة المؤمن یکره الموت وأکره مساءته؛ می‌گوید من تردّد در اینجا کنایه از تأخیر است. خدا که تأخیر به معنای تأخیر بشری که ندارد به معنای تأخیر، وما ترددت فی شئ أنا فاعله کترددی فی وفاة المؤمن یکره الموت وأکره مساءته؛ من تأخیر می‌اندازد وفات مومن را که موت را نمی‌پسندم، موت را یک امر خواستنی تلقی نمی‌کنم و من هم دوست ندارم اکراه دارم که مؤمن به حادثه‌ی ناخوشایندی بر بخورد، از این حدیث که از طرق متعددی رسیده است استفاده می‌شود که کراهت موت حرام نیست، بلکه در متن آمده است سید می‌فرماید نعم یستحب عند ظهور أماراته أن یجب لقاء الله تعالى. این حدیث در باب 75 از ابواب دفن، نصوصی داریم که این مطلب را برای ما اعلام می‌کند که انسان در صورتی که امارات موت را احساس کند باید لقاءالله را دوست داشته باشد. مستحب است. هر چیزی که مستحب است فطرتاً خواستنی است و رجحان دارد مومنی که در موقع ظهور امارات موت می‌رسد، طبیعتاً لقاء الله را باید تمنّا کند و دوست داشته باشد. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن أبی علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان ابن یحیى، عن فضیل بن عثمان، عن ابن أبی یعفور، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: عجبت للمرء المسلم لا یقضی الله عز وجل له قضاءا إلا کان خیرا له، إن قرض بالمقاریض کان خیرا له، وإن ملک مشارق الأرض ومغاربها کان خیرا له.[4] این حدیث هم سندش درست است. این حدیث را مخصوصاً شما که خطیب هستید و بحث سلوک و عرفان هم دوست دارید، متن معرفتی این است. اگر با قیچی آدم تکه تکه کند خیر است. اگر ملک مشارک و مقارب را هم بدهد خیر است از سوی خداست. متن حدیث دوم؛ وعنه، عن ابن عبد الجبار، عن محمد بن إسماعیل، عن علی بن النعمان، عن عمرو بن نهیک بیاع الهروی قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: قال الله عز وجل عبدی المؤمن لا أصرفه فی شئ إلا جعلته خیرا له، فلیرض بقضائی، ولیصبر على بلائی، ولیشکر نعمائی أکتبه یا محمد من الصدیقین عندی.[5] به نتیجه خوب دقت کنید مهم این است برای ما، این سه شرط و خصوصیت را که داشتیم؛ فلیرض بقضائی، ولیصبر على بلائی، ولیشکر نعمائی چه می‌شود؟ أکتبه یا محمد من الصدیقین عندی، این سه خصوصیت را اگر داشت أکتبه یا محمد من الصدیقین عندی، الصدیقن در پیشگاه خداست. رضای قضاء، صبر بر بلا، شکر نعمات، اکتبهُ من الصدیقین. در روایات دیگر هم به همین مضمون این باب را دارد.

ویکره تمنی الموت ولو کان فی شدة وبلیة و نص آن

بعد می‌فرماید که نعم ویکره تمنی الموت ولو کان فی شدة وبلیة. متن حدیث: الحسن بن محمد الطوسی فی (المجالس) عن أبیه، عن محمد بن محمد بن مخلد، عن محمد بن عبد الواحد النحوی، عن الحارث بن محمد بن أبی أسامة، عن الواقدی محمد بن عمر، عن عبد الله بن جعفر الزبیری، عن یزید بن الهاد، عن هند بنت الحارث القرشی عن، أم الفضل قالت: دخل رسول الله صلى الله علیه وآله على رجل یعوده وهو شاک فتمنى الموت فقال رسول الله صلى الله علیه وآله: لا تتمن الموت فإنک إن تک محسنا تزداد إحسانا، وإن تک مسیئا فتؤخر تستعتب فلا تتمنوا الموت.[6] این جمله‌ی آخر ذیل روایت دلیل بر این مطلب هست که اگر در وضعیت سختی هم آدم قرار بگیرد باید تمنّای موت نکند، یعنی راضی به رضای خدا باشد. فلا تتمنوا الموت.

دعای خیر خواستن-حیاة و ممات- و نص آن

فراز بعدی که در متن آمده است می‌فرماید بل ینبغی أن یقول : « اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیراً لی ، وتوفنی إذا کانت الوفاة خیراً لی ». متن حدیث: وروى العلامة فی (المنتهى) عن النبی صلى الله علیه وآله قال: لا یتمنى أحدکم الموت لضر نزل به، ولیقل: اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیرا لی، وتوفنی إذا کانت الوفاة خیرا لی.[7] این هم این که گفتیم در شدت بلیّه، کسی تمنای موت نکند. یک بلیه‌ای که به او وارد شده است تمنای موت نکند. و باید بگوید اللهم أحینی ما کانت الحیاة خیراً لی ، وتوفنی إذا کانت الوفاة خیراً لی؛ این معنای در شدت ولیه تمنای موت صورت نگیرد بلکه راضی به رضای خدای متعال باشد.

کراهت داشتن آمال بلند و دور پنداشتن مرگ و نص آن

فراز بعدی که سید می‌فرماید این است که ویکره طول الأمل وأن یحسب الموت بعیداً عنه. این طور عمل که مکروه هست. متن حدیث: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن الحسین بن إسحاق، عن علی بن مهزیار، عن فضالة بن أیوب، عن إسماعیل بن أبی زیاد، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: قال أمیر المؤمنین علیه السلام ما أنزل الموت حق منزلته من عد غدا من أجله، قال: وقال أمیر المؤمنین علیه السلام ما أطال عبد الامل إلا أساء العمل، قال: وکان یقول: لو رأى العبد أجله وسرعته إلیه لأبغض العمل من طلب الدنیا.[8] کسی که طول عمل دارد در آخر سر یا همان نتیجه‌ی قطعیِ طول عمر اصائه‌ی عمل است عملش بد و خراب بشود.روایت دیگر: وعن محمد بن أحمد الأسدی، عن محمد بن أبی عمران، عن أحمد بن أبی بکر الزهری، عن علی اللهبی، عن محمد بن المنکدر، عن جابر بن عبد الله قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إن أخوف ما أخاف على أمتی الهوى وطول الامل، أما الهوى فإنه یصد عن الحق، وأما طول الامل فینسى الآخرة. الحدیث.[9] طول عمل انسان را خراب می‌کند. آن حدیثی که درباره‌ی امیرالمؤمنین آمده است تتمه‌اش را هم اضافه کنید برای لقاء رسول الله بوده است. تمنای ما برای لقاء رسول الله وجهی جدا و خاصّی دارد نه به طور مطلق تمنای موت که از این دنیا برود و دنیا را ترک بکند.

استحباب زیاد یاد مرگ کردن و نص آن

مسئله‌ی بعدی که در این متن سید آورده‌اند می‌فرماید ویکره طول الأمل وأن یحسب الموت بعیداً عنه ، ویستحب ذکر الموت کثیراً؛ متن حدیث: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن علی بن الحکم عن أبی أیوب الخزاز، عن أبی عبیدة الحذاء قال: قلت لأبی جعفر علیه السلام حدثنی بما أنتفع به، فقال: یا أبا عبیدة! أکثر ذکر الموت فإنه لم یکثر إنسان ذکر الموت إلا زهد فی الدنیا. وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن أبی أیوب عن أبی عبیدة مثله. ورواه الحسین بن سعید فی کتاب (الزهد) عن ابن أبی عمیر مثله.[10] صحیحه‌ی أبی عبیدة الحذاء است. از امام باقر(علیه السلام) أکثر ذکر الموت فإنه لم یکثر إنسان ذکر الموت إلا زهد فی الدنیا. می‌فرماید که ذکر موت را زیاد داشته باشید، کسی که ذکر موت را زیاد ندارد مگر اینکه در دنیا به مرحله‌ی زهد برسد چون موت یک اخطار و اعلامی است که آدم باید در فکر کارهای خودش بیفتد مرگ را که زیاد یاد بکند انسان، طبیعتاً یک انسان با معرفت به فکر اصلاح امور خودش قرار می‌گیرد

جواز فرار از وبا و طاعون و نص آن

و بعد از این هم سید می‌فرماید ویجوز الفرار من الوباء والطاعون ، وما فی بعض الأخبار من : « أن الفرار من الطاعون کالفرار من الجهاد » مختص بمن کان فی ثَغر من الثغور لحفظه ، نعم لو کان فی المسجد ووقع الطاعون فی أهله یکره الفرار منه. جایز است فرار کردن از وبا و طاعون، الان در اصطلاح عراقی‌ها، بعضی از مردم عوامشان گویا کرونا را طاعون می‌گویند بعید هم نیست طاعونی که در زمان قدیم بوده همین کرونای الان باشد چون اگر مسئله‌ی بهداشت و سلامت و موازین دیگر رعایت نشود همین‌طوری همه با هم در ارتباط باشند فراگیر می‌شود و طاعون است. فرار از وبا و طاعون، می‌فرماید ویجوز الفرار من الوباء والطاعون. متن حدیث: وفی (معانی الأخبار) عن محمد بن الحسن، عن الصفار، عن أحمد ابن محمد، عن أبیه، عن فضالة، عن أبان الأحمر، قال سأل بعض أصحابنا أبا الحسن علیه السلام عن الطاعون یقع فی بلدة وأنا فیها أتحول عنها؟ قال: نعم قال: ففی القریة وأنا فیها أتحول عنها؟ قال: نعم، قلت: ففی الدار وأنا فیها أتحول عنها؟ قال: نعم قلت: فإنا نتحدث أن رسول الله صلى الله علیه وآله قال: الفرار من الطاعون کالفرار من الزحف قال: إن رسول الله صلى الله علیه وآله إنما قال: هذا فی قوم کانوا یکونون فی الثغور فی نحو العدو فیقع الطاعون فیخلون أماکنهم یفرون منها، فقال رسول الله صلى الله علیه وآله: ذلک فیهم.[11] این بیان قضیةٌ فی واقعةٍ وقت جنگ بوده عده‌ای در جبهه بوده برای دفاع، دشمن هم آماده، طاعون آمده است خواستند این مدافعین فرار بکنند پیامبر فرموده باشد الفرار من الطاعون کالفرار من الزحف، در مصحح حلبی هم همین روایت با همین خصوصیات آمده است. متن روایت: محمد بن یعقوب، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سألت عن الوباء یکون فی ناحیة المصر فیتحول الرجل إلى ناحیة أخرى، أو یکون فی مصر فیخرج منه إلى غیره، فقال: لا بأس إنما نهى رسول الله صلى الله علیه وآله عن ذلک لمکان ربیئة کانت بحیال العدو فوقع فیهم الوباء فهربوا منه فقال رسول الله صلى الله علیه وآله، الفار منه کالفار من الزحف کراهیة أن یخلو مراکزهم.[12] که حدیث شماره 1 این باب هست، مصحح حلبی گفته است بعضی از فقها و وجهشان هم گفتند که مصحح بودن در این سند محمد ابن یعقوب عن علی ابن ابراهیم، در سندی که علی ابن ابراهیم عن أبیه باشد مصحح گفته می‌شود. ابراهیم هاشم توثیق خاص ندارد ولی عمل اصحاب رویش قرار گرفته که در سطح صحیح قرار می‌گیرد بهش می‌گوییم مصحح. هر موقع در امتحان از شما سوال کردند که مصحح کدام یکی است. هم شرحش را بدهید هم سندی که در آن سند، علی ابن ابراهیم عن ابیه باشد این می‌شود مصحح. تا اینجا مطلب کامل شد.

قاعده‌ی وجوب دفع ضرر محتمل

قاعده‌ی وجوب دفع ضرر محتمل موضوع قاعده، جزء موضوع وجوب هم هست، اگر حکمی جزء موضوع قاعده قرار گرفت دیگر آن به عنوان حکم مربوط به قاعده نیست آن جزء الموضوع است. مثل همین، وجوب دفع ضرر محتمل، یا وجوب انسان جاهل، که خود وجوب حکم جزء موضوع است این دیگر حکم نیست که بگوییم این حکم برای قاعل. و در ضرر محتمل، اگر ضرر قابل توجه باشد و احتمال عقلایی باشد این قائله می‌گوید وجوب دفع ضرر محتمل، واجب است که باید از این خطر و ضرر، اجتناب کند پس بنابراین اگر وبا احتمالش عقلایی باشد و خود ضرر هم قابل توجه باشد باید فرار بکند. خیلی عالی است. منتها فرار ملاک دارد فرار یعنی اجتناب، یعنی طوری خود فرار غیر از اجتناب هست طاعون چیز دیگری نیست. بنابراین در مورد اطلاع مردمی که ما هستیم الان، ملاک فرار به رعایت اصول بهداشتی است. پس این اشکال رفع شد که ملاک اجتناب رعایت اصول است. اما این که یجوزُ می‌فرماید در این یجوزُ که اینجا هست مقام حضر هست چون در مقام حضر هست که فرار خلاف اصل است حکم دلیل می‌خواهد برای اینکه فرار انجام بگیرد و در مظانّ حضر هم هست چرا آدم فرار بکند ممکن است به مشکلی بر بخورد. هر کجا که مظانّ حَضر بود یجوزُ که بیاید فقط رفع مانع می‌کند و حکمش را از جای دیگر می‌گیریم. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[1] العروة الوثقى، الطباطبائی الیزدی، السید محمد کاظم، ج1، ص285.

[2] قصص/سوره28، آیه77.

[3] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص644، أبواب الاحتضار و مایناسبه. عدم تحریم کراهة الموت.، باب19، ح1، ط الإسلامیة.

[4] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص898، أبواب الدفن وما یناسبه. وجوب الرضا بالقضاء، باب75، ح1، ط الإسلامیة.

[5] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص899، أبواب الدفن وما یناسبه. وجوب الرضا بالقضاء، باب75، ح2، ط الإسلامیة.

[6] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص659، أبواب الاحتضار وما یناسبه. کراهة تمنى الانسان الموت لنفسه ولو لضر نزل به وعدم جواز تمنى موت المسلم ولا الولد حتى البنات، باب32، ح1، ط الإسلامیة.

[7] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص659، أبواب لاحتضار وما یناسبه. کراهة تمنى الانسان الموت لنفسه ولو لضر نزل به وعدم جواز تمنى موت المسلم ولا الولد حتى البنات، باب32، ح2، ط الإسلامیة.

[8] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص651، أبواب الاحتضار وما یناسبه. باب کراهة طول الامل وعد غد من الاجل، باب24، ح1، ط الإسلامیة.

[9] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص651، أبواب الاحتضار وما یناسبه. باب کراهة طول الامل وعد غد من الاجل، باب24، ح5، ط الإسلامیة.

[10] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص648، أبواب الاحتضار وما یناسبه . استحباب کثرة ذکر الموت وما بعده والاستعداد لذلک، باب23، ح1، ط الإسلامیة.

[11] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص645-646، أبواب الاحتضار وما یناسبه. جواز الفرار من مکان الوباء والطاعون الا مع وجوب الإقامة فیه کالمجاهد والمرابط، باب20، ح3، ط الإسلامیة.

[12] وسائل الشیعة، الشیخ الحر العاملی، ج2، ص645، أبواب الاحتضار وما یناسبه. جواز الفرار من مکان الوباء والطاعون الا مع وجوب الإقامة فیه کالمجاهد والمرابط، باب20، ح1، ط الإسلامیة.